شهد شعبانیه در مناجات شعبانیه

 

مناجات شعبانيه، عظيم‌ترين منبع معارف الهي

 امام خميني (ره) که خود نمونه يک عارف کامل بودند، و سبک‌بار نفس خود را از مهلکه دنيا بيرون کشيده بودند، در فرازهاي مختلف، در ديدار با قشرهاي مختلف مردم و مسوولان، ايشان را به خواندن دعا و تدبر در دعاهاي وارد شده از ائمه طاهرين (ع) دعوت مي‏کردند. همچنين در جاهاي مختلف از مناجات شعبانيه (1)، تعريف و تمجيد و استفاده نموده‌اند، به‌طوريکه مي توان گفت يکي از دعاهايي که امام خميني (ره) با آن مأنوس بوده‌اند، دعاي شريف مناجات شعبانيه است.

 

عارف واصل امام خمینی (ره)


 نوشتار زير به بحث اهميت خواندن دعا در ماه شعبان و مناجات شعبانيه از ديدگاه امام خميني(ره) مي‏پردازد:

اهميت خواندن دعا در ماه شعبان

«اين دعاهايى که در ماهها هست، در روزها هست، خصوصاً، در ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان، اينها انسان را همچو تقويت روحى مى‏کند- اگر کسى اهلش باشد، ماها که نيستيم- همچو تقويت روحى مى‏کند و همچو راه را براى انسان باز مى‏کند و نور افکن است براى اينکه، اين بشر را از اين ظلمتها بيرون بياورد و وارد نور بکند که معجزه آساست.

به اين دعاها عنايت بکنيد. گول بعض از نويسنده‏ها و امثال کسروى(2) را نخوريد که ادعيه را تضعيف مى‏کردند؛ اين تضعيف، تضعيف اسلام است، نمى‏فهمند اينها، بيچاره‏اند. نمى‏دانند در اين کتاب چه چيزها هست، همان مسائل قرآن است با لسان ديگرى که لسان ائمه باشد.

لسان قرآن يکجور زبان است، زبان دعا يکجور زبان است، زبان علما و عرفا و اينها هم يک زبان ديگر است.

آنکه سبکبار مى‏کند انسان را و از اين ظلمتکده مى‏کِشد او را بيرون و نفْس را از آن گرفتاريها و سرگشتگيهايى که دارد خارج مى‏کند اين ادعيه‏اى است که از ائمه ما وارد شده‌اند.

ائمه ما- عليهم صلوات اللَّه- که تقريباً همه‏شان گرفتار به يک ابرقدرتهايى بودند که نمى‏توانستند يک کارى را انجام بدهند شاخص، علاوه بر آن هدايتهاى زيرزمينى که مى‌کردند اين ادعيه‏شان براى تجهيز مردم بود، برخلاف آن دولتهاى قاهرى که بودند.
همين ادعيه بودند که اشخاص وقتى که ادعيه را مى‏خواندند قوّت روحى پيدا مى‏کردند و سبکبار مى‏شدند و شهادت براى آنها هَيِّن و آسان مى‏شد.

اين ادعيه در ماه مبارک رجب و خصوصاً در ماه مبارک شعبان اينها مقدمه و آرايشى است که انسان به حسب قلب خودش مى‏کند براى اينکه مهيا بشود برود مهمانى؛ مهمانى خدا، مهمانى‏اى که در آنجا سفره‏اى که پهن کرده است قرآن مجيد است و محلى که در آنجا ضيافت مى‏کند مهمش «ليلة القدر» است و ضيافتى که مى‏کند ضيافت تنزيهى و ضيافت اثباتى و تعليمى [است‏]».(3)

و در جاي ديگر مي گويد: « ادعيه‏اى [را] که در اين ماه مبارک؛ ماه معظم شعبان وارد شده است و پس از آن در ماه مبارک رمضان وارد شده است بخوانيم و درش تدبر کنيم».(4)

مناجات شعبانيه

آن عارف زاهد و عاشق، آن واصل کامل در جاي جاي سخنانش از مناجات شعبانيه مي گويد، و مردم و مسؤولان را به خواندن و تدبر در فراز هاي اين دعاي پر بها دعوت و سفارش مي کند: «من نديده‏ام در ادعيه، دعايى را که گفته شده باشد همه امامها اين دعا را مى‏خواندند، در دعاى شعبانيه اين هست؛ اما من يادم نيست که در يک دعاى ديگرى ديده باشم که همه ائمه اين را مى‏خواندند. اين مناجات شعبانيه براى اين است که شما را، همه را مهيا کند براى «ضيافة اللَّه».»(5)

ايشان در جاي ديگر مي فرمايد: «مناجات شعبانيه از مناجاتهايى است که کم نظير است؛ مثل دعاى ابو حمزه که از حضرت سجاد وارد شده است، آن هم کم نظير است و اين هم کم نظير است. دعاى کميل در شعبان وارد شده است و يکى از ادعيه‏اى است که در پانزده شعبان، شب پانزده شعبان خوانده مى‏شود، مشتمل بر اسرارى است که دست ما از آن کوتاه است. از ائمه هدى‏ ادعيه‏اى وارد شده است که مضامين آنها را بايد تأمل کرد، و آنهايى که اهل نظر هستند، اهل معرفت هستند بر آنها شرح کنند؛ آنها را به مردم ارائه بدهند، اگرچه هيچ کس نمى‏تواند آن چيزى [را] که به حسب واقع هست، شرح کند»(6)

آن عارف وارسته در مورد عظمت مناجات شعبانيه اين گونه مي‌گويد: « مناجات شعبانيه از بزرگترين مناجات و از عظيمترين معارف الهى و از بزرگترين امورى است که آنهايى که اهلش هستند مى‏توانند تا حدود ادراک خودشان استفاده کنند.»(7)

يا مي‌فرمايد: « اگر نبود در ادعيه الّا دعاى مناجات شعبانيه، کافى بود براى اينکه امامان ما، امامان بحقند؛ آنهايى که اين دعا را انشا کردند و تعقيب کردند.

تمام اين مسائلى که عرفا در طول کتابهاى طولانى خودشان يا خودشان مى‏گويند در چند کلمه مناجات شعبانيه هست، بلکه عرفاى اسلام از همين ادعيه و از همين دعاهايى که در اسلام وارد شده است از اينها استفاده کرده‏اند.

اين دعاهاست که به تعبير بعض از مشايخ ما (8) مى‏فرمودند که «قرآن، قرآن نازل است، آمده است به طرف پايين و دعا از پايين به بالا مى‏رود، اين قرآن صاعد است.»
معنويات در اين ادعيه- آنى که انسان را مى‏خواهد آدم کند، آنى که اين افرادى که اگر سر خود باشند از همه حيوانات درنده‏تر هستند- اين ادعيه با يک زبان خاصى که در دعاها هست اينها اين انسان را دستش را مى‏گيرد و مى‏بردش به بالا، آن بالايى که من و شما نمى‏توانيم بفهميم، اهلش هستند.»(9)

همچنين: « مناجات شعبانيه از مناجات‏هايى است که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به يک جايى مى‏رساند. آن کسى که اين مناجات را گفته و همه ائمه هم به حسب روايت مى‏خواندند، اينها، آنهايى بودند که وارسته از همه چيز بودند، مع ذلک آن‏طور مناجات مى‏کردند، براى اينکه خودبين نبودند. هرچه بودند اين‏طور نبوده که خودش را ببيند که، حالا من امام صادق‏ام ديگر، نه، امام صادق مثل آن آدمى که در معصيت غرق است مناجات مى‏کند، براى اينکه مى‏بيند خودش هيچ نيست و هرچه هست نقص است و هرچه هست از اوست. هرچه کمال است از اوست، خودش چيزى ندارد. هيچ يک چيزى ندارند، انبيا هم هيچى نداشتند. همه هيچ‏اند و اوست فقط، همه هم دنبال او هستند، همه فطرت‏ها دنبال او هستند، منتها چون ما محجوبيم، نمى‏فهميم که ما دنبال او هستيم؛ آنهايى که مى‏فهمند، آنها وارسته مى‏شوند و مى‏روند سراغ همان معنا. اين کمال انقطاعى که خواستند، اين کمال انقطاع همين است که از همه اين چيزهايى که هستش، اصلش به کنار باشند.»(10)

«مناجاتى که در ماه شعبان هست و من در نظر ندارم که در هيچ يک از ادعيه گفته شده باشد که ادعيه مال همه ائمه است. اين دعاى شعبان، مناجات شعبان، مناجات همه ائمه است و در اين، مسائل بسيار هست، معارف بسيار هست و ادب اينکه انسان چه جور بايد با خداى تبارک و تعالى مناجات کند. ما غافليم از اين معانى که وضع چى است. شايد بعضى از جُهّال ما هم اينطور اعتقاد دارند که اين ادعيه وارد شده و اين چيزهايى که از ائمه وارد شده است اينها تشريفات است. مى‏خواهند ما را ياد بدهند و حال اينکه مسئله اين نيست، مسئله اين است که در مقابل خدا ايستادند آنها، آنها مى‏دانند که در مقابل چه عظمتى ايستادند، آنها معرفت دارند به خداى تبارک و تعالى و مى‏دانند چه کنند و مناجات شعبانيه از مناجاتهايى است که اگر يک نفر انسان دلسوخته، يک عارف دلسوخته- نه از اين عارفهاى لفظى- بخواهد اين را شرح کند و شرح کند از براى ديگران، بسيار ارزشمند است و محتاج به شرح است، چنانچه همه ادعيه ائمه- عليهم السلام .»(11)

اميد است با ياري جستن از خداوند متعال، در ماه شعبان، ماه پيامبر(ص)، انس با دعا در دل هاي ما ايجاد شده و با خواندن دعاهاي وارده از ائمه اطهار(ص)، و تدبر در آن ها، آمادگي، سعادت و توفيق حضور در مهماني عظيم الهي را بيابيم.

—————————————
(1) ـ عالم جليل القدر، على بن طاووس اين دعا را در اعمال ماه شعبان از حسين بن محمد «ابن خالويه» نقل مى‏کند و مى‏نويسد اميرالمؤمنين و فرزندانش(ع)، هميشه اين دعا را در ماه شعبان مى‏خواندند. (اقبال الاعمال، ص 685)، (مفاتيح الجنان، اعمال ماه شعبان).
(2) ـ احمد کسروى تبريزى از نويسندگان و تاريخ نگاران معروف با پنجاه اثر که در آثار خود از استعمال واژه‏هاى عربى پرهيز داشت. او با آنکه در جوانى لباس روحانيت بر تن داشت بعدها به عنصرى ضد دين و ضد روحانى مبدل شد و پيشنهاد کرد تمام کتابهايى که به زبان عربى و درباره دين نوشته شده است از جمله، قرآن کريم و مفاتيح الجنان را آتش زنند. وى سرانجام هنگام مراجعه به دادگسترى توسط يکى از فدائيان اسلام ترور شد.
(3) ـ صحيفه امام، ج‏13، ص32 و 33
(4) ـ صحيفه امام، ج‏20، ص249 و250
(5) ـ صحيفه امام، ج‏13، ص31
(6) ـ صحيفه امام، ج‏20، ص250
(7) ـ صحيفه امام، ج‏17، ص456
(8) ـ آقاى محمدعلى شاه آبادى، استاد عرفان امام.
(9) ـ صحيفه امام، ج‏13، ص31 و 32
(10) ـ صحيفه امام، ج‏19، ص253
(11) ـ صحيفه امام، ج‏17، ص527

--------------

 سرود شوریدگان

«نیایش » ، نیاز روح است و «دعا» ، غذای جان .

در این که چه باید خواست و چگونه باید خواست، نیازمند رهنمود و تعلیم سالکان واصل و عارفان کاملیم، یعنی امام معصوم و اولیای الهی .

«مناجات شعبانیه » ، رهاوردی از آموزش های سالکانه آن حجت های الهی به رهروان راه معنی است .

مفاهیم بلند و عارفانه و عاشقانه آن، ریشه در دریای «دل امام » دارد و روح زیبای علی (ع) با این نیایش، خدای جمیل و جلیل را دیده و چشیده و لطف او را به تصویر کشیده است .

امامان دیگر نیز، پیوسته از این چشمه نوشیده اند و با واژه های سبز و تعبیرات نغز و جملات شیدایی آن، شوریده حالی خود را در پیشگاه خدا سروده اند و همه اهل این مناجات بوده اند .

امام امت «قدس سره » که گام جای گام آن اولیای قدوسی نهاده بود، پیوسته باشور و نشاطی خاص از آن یاد می کرد و فرازهایی از آن را با حالت وجد و جذبه تکرار می فرمود و سر در پای این دریای حکمت و عرفان می سود . از سخنان آن عارف پیر است که: «مناجات شعبانیه از مناجات هایی است که اگر یک نفر انسان دلسوخته، یک عارف دلسوخته . . . بخواهد آن را شرح کند و شرح کند از برای دیگران، بسیار ارزشمند است و محتاج به شرح است .» (1)

«مناجات شعبانیه »

زمزمه مناجات است و شور دعا و سوز تضرع و روزنه امید.

گفتگو با خدایی است که راز درون و نیاز انسان و فرجام امور را می داند و پیش از آن که لب به سخن گشاییم، دفتر دلمان و کتاب نفسمان را می خواند و قلم تقدیرش به همه چیز و همه کس جاری است و سود و زیان ها و افزایش و کاستی ها به دست اوست .

الهی . . . ان حرمتنی فمن ذالذی یرزقنی و ان خذلتنی فمن ذا الذی ینصرنی . . .

خدایا! اگر محرومم سازی، کیست که روزیم دهد؟ و اگر خوارم کنی کیست که یاریم کند؟ از خشم تو به خودت پناه می برم . اگر من شایسته رحمتت نیستم، تو سزاوار جود و بخششی .

در «مناجات شعبانیه » ، نیایشگر صاحبدل، خود را در برابر خدایی می بیند، بخشنده و رحمت گستر، رؤوف و خطاپوش، رحیم و پوزش پذیر، که نه می تواند دل از عطای او برکند و نه از عفو او بر خطاها نومید شود . زبان عذر خواهی او از خدا بلند است و دامن حسناتش کوتاه .

زبان «مناجات شعبانیه » ، زبان عشق و شیدایی است

«خدایا! اگر می خواستی خوارم کنی، هدایتم نمی کردی، اگر می خواستی رسوایم کنی از عقوبت دنیا معافم نمی کردی . . .

خدایا! اگر مرا به جرمم بگیری، دست به دامان عفوت می زنم،

اگر مرا به گناهانم مؤاخذه کنی، تو را به بخشایشت باز خواست می کنم .

اگر در دوزخم افکنی، به دوزخیان اعلام خواهم کرد که دوستت دارم . . .

هر چند در کنار طاعتت، عملم کوچک است، اما امیدم بسی بزرگ است، پس چگونه می توانم از آستانت تهی دست و محروم برگردم؟ . . .»

اوج فرازهای بلند این دعا آنجاست که امام از خدایش «کمال انقطاع » می طلبد، از همه بریدن و به او پیوستن، جز فروغ او را ندیدن، چشم دل به نور کبریایی روشن ساختن، حجاب های نور را گسستن و به معدن عظمت رسیدن و جان را معلق درگاه ربوبی ساختن و به درگاه عزت و قدس او آویختن و در خلوت خدا، همدم او شدن و مدهوش جلال الهی گشتن . . .

الهی! هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک . . .

«مناجات شعبانیه »

شکوه از جدایی ها و دور افتادن ها و غفلت ها و به خواب رفتن هاست   

و انسان، تردیدی میان

کیفر الهی، دوزخ را در چشم انداز قرار می دهد و پاداش خدا، به بهشت فرا می خواند .

تا یار، کرا خواهد و میلش به که باشد!

و پایان دعا، خواسته ای چنین است:

«خدایا! مرا به فروغ نشاط انگیز عزت خویش بپیوند، تا تنها شناسای تو باشم و از غیر تو روی برتابم و تنها از تو ترسم و بیم تو داشته باشم .»

این است که همه امامان، بی استثنا، زبانی مترنم و دلی مشعوف به این دعا داشته اند و مناجات شعبانیه، با این حقایق ناب عرفانی و لحن و زبانی شیدایانه، «سرود شوریدگی » آن پیشوایان بوده است .

این است، رمز تغزل ائمه با این نشید آسمانی و سرود عرفانی!

جواد محدثی

پی نوشت:

1) صحیفه نور، ج 20، ص 189 .  

 

به شکرانه ولادت حضرت فارس الحجاز (ع)

 

(السلام علیک یا صاحب العصر والزمان

 

 

حضرت امام مهدى(عج) در قرآن

سيد حسين اسحاقى

 

بيش از يكصد آيه از قرآن كريم به مصلح كل حضرت بقيةالله (ارواحنا فداه) تفسير و تأويل شده است. علامه بزرگوار، ملا محمد باقر مجلسى در دائرةالمعارف بزرگ شيعه، بحارالانوار هفتاد آيه را به استناد احاديث اهل بيت عصمت و طهارت(ع)، درباره ظهور يكتا بازمانده از حجت‏هاى حضرت احديت نقل كرده است.

هم‏چنين برخى از بزرگان، كتاب هايى را در اين زمينه به رشته تحرير در آورده‏اند كه از آن جمله كتاب المحجة فيما نزل فى القائم(عج) تأليف محدث بزرگ سيد هاشم بحرانى است كه شامل 120 آيه است كه به استناد احاديث معصومان(ع)، به ظهور مهدى(عج) تفسير شده است. كتاب‏هاى نفيس ديگرى نيز وجود دارند، كه در اين‏جا به نقل پاره‏اى از آنها بسنده مى‏كنيم:

در قرآن كريم درباره مسائل آينده دوران، حوادث آخرالزمان، استيلاى خوبى و خوبان بر جهان و حكومت يافتن صالحان، گاه به اشاره و گاهى به تصريح سخن گفته شده است.

از طرفى، قرآن كريم، ظهور آن منجى موعود را با آرزوها و فطرت حق‏طلبانه و عدالت خواهانه بشر پيوند زده است. در طول تاريخ، انسان هميشه در آرزوى تحقق حكومتى صالح و دور از ظلم و بى‏عدالتى بوده است. قرآن حكيم در معرفى حكومت حضرت مهدى(عج) و موعود آخرالزمان، روى اين خواست فطرى انسان انگشت گذاشته است، هم‏چنين بر اين نكته تأكيد كرده كه اعتقاد به موعود آخرالزمان تنها به شيعيان و مسلمانان اختصاص ندارد، بلكه تمام پيامبران گذشته، بشارت فرا رسيدنش را داده‏اند. قرآن ايشان را به عنوان منجى و ذخيره الهىِ همه انسان‏هاى مستضعف درسراسر جهان معرفى مى‏كند. او را به عنوان شخصيتى كه فراتر از هرمذهب و مليتى براى مردم كل جهان مطرح و قيامشان جهانى است، يادمى‏كند. در اين‏جا از درياى نور قرآن بهره مى‏گيريم:

 

بقية الله:

(بقيَّةُ اللّه خَيْرٌ لَكُمْ اِنَّ كُنْتُمْ مُؤمِنين)(1)؛

بقية الله براى شما بهتر است اگر مؤمن هستيد.

امام صادق(ع) فرمود:

اوّلين سخنى كه پس از ظهور مى‏گويد اين آيه است و مى‏فرمايد: من بقية الله و حجتش و خليفه‏اش بر شما هستم، پس هيچ مسلمانى بر او سلام نمى‏كند، جز اين كه مى‏گويد، سلام بر تو اى بقية الله در روى زمين.(2)

 

امر الله:

(أتى أمْرُ اللّه فَلا تَسْتَعْجِلُوه...)(3)؛

امر خدا فرا رسيد، پس تقاضاى تعجيل آن نكنيد.

اين هشدارى است كه قلب‏ها را از جا مى‏كند، هشدارى است كه جبرئيل امين در روز ظهور حضرت حجت فرياد بر مى‏آورد و تمام خلايق صدايش را مى‏شنوند، اين‏چنين امام صادق(ع) ما را خبر داده است كه پس از اين هشدار الهى، منادى در آسمان و زمين صدا مى‏زند: «اى آفريدگان پروردگار! اين مهدى آل محمد است! با او بيعت كنيد و مخالفتش ننماييد.»(4)

 

وارثان زمين:

(أَنَّ الاَرْضَ يَرِثُها عِبادى الصَّالِحُون)(5)؛

اين زمين را بندگان شايسته من به ميراث خواهند برد.

تأويل «عبادى الصالحون» امام زمان(عج) و ياران او هستند.(6)

 

نصر خدا:

(وَ لَئِنْ جاءَ نَصَرٌ مِنْ رَبِّكِ لَيَقُولُنَّ اِنّا كُنّا مَعَكُم)(7)؛

چون از سوى پروردگارت مددى رسيد، مى‏گويند، ما نيز با شما بوده‏ايم.

تأويل «نصر من ربّك» امام زمان(عج) است.(8)

 

نور پروردگار:

(وَ اَشْرَقَتِ الارْضُ بِنُورِ رَبِّها)(9)؛

و زمين به نور پروردگارش روشن شد.

تأويل «و اشرقت الارض»، در زمان ظهور امام زمان(عج) است.(10)

 

نصرت الهى:

(وَ لَمَنْ اِنْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئكَ ما عَلَيْهِم مِنْ سَبِيل)(11)؛

بر كسانى كه پس از ستمى كه بر آنها رفته باشد انتقام مى‏گيرند ملامتى نيست.

تأويل «و لمن انتصر» امام زمان(عج) و ياران او هستند.(12)

 

نزديكى رستاخيز:

(اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ القَمَرُ)(13)؛

رستاخيز نزديك شد و ماه دو پاره گرديد.

تأويل «السّاعه» ظهور امام زمان(عج) است.(14)

 

نور الله:

(يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونْ)(15)؛

مى‏خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند، ولى خدا كامل كننده نور خويش است، اگر چه كافران را ناخوش آيد.

تأويل «والله مُتِّم نورِه» به وسيله امام زمان(عج) است.(16)

 

روشنايى روز:

(وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّى‏)(17)؛

سوگند به روز آن‏گاه كه آشكار شود.

تأويل «النهار» امام زمان(عج) است.(18)

 

طلوع فجر:

(سَلامُ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْر)(19)؛

شب قدر تا طلوع بامداد همه سلام و درود است.

تأويل «مطلع الفجر» زمان ظهور امام زمان(عج) است.(20)

 

امام زمان

 

  تفسير چند آيه درباره وجود مقدس حضرت   

ياران خدا

(اَلَّذينَ إنْ مَكَّنّاهُمْ فِى الأرضِ أقامُوا الصَّلوةَ وَ اتُواالزَّكوةَ وَ أمِروا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهْوا عَنْ الْمُنْكَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الأُمُورْ)(21)؛

اينها (ياران خدا) كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز بر پا مى‏دارند و زكات مى‏پردازند و امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند و پايان همه كارها از آنِ خداست.

در بررسى آيه نكات زير مورد اهميت است:

 

 موقعيت آيه

قبل از اين آيه، خداوند مطالبى را درباره دفاع از مظلومان و قدرت خود بر يارى آنها بيان كرده، سپس در فايده دفاع مى‏فرمايد: اگر دفاع نباشد، عبادت‏گاه و مساجدى كه در آن ياد خدا مى‏شود از بين مى‏رود. در پايان تأكيد مى‏كند: كسانى كه خدا را يارى مى‏كنند خداوند نيز آنها را يارى مى‏كند و هنگامى كه با يارى خداوند پيروز و حاكم زمين شوند، اجراى احكام الهى را سر لوحه برنامه خود قرار داده و دين الهى را حاكميت مى‏بخشند.

 

  برنامه عملى ياوران خدا

اينها از پيروزى، هم چون خود كامگان، غرور، مستى و دنياطلبى را شيوه خود نمى‏كنند تا اين كه خود طاغوت جديدى شوند، بلكه زندگانى صالحانه توأم با اصلاح خود، جامعه و رضايت خداوند را فراهم مى‏سازند. برنامه‏هاى اصلى آنها در سه امر زير است:

الف) بر پاداشتن نماز:

يعنى حاكميت توحيد و ايجاد روح معنويت وتزكيه‏نفس كه راه كمال نفسانى را بر انسان هموار مى‏كند. البته مراد نمازى‏است كه به دليل رعايت تمام شرايط ظاهرى و معنوى، انسان را از فحشا و منكر باز دارد و مقبول حضرت حق گردد. چنين نمازى اطاعت، خشيت و تقواى الهى را در همه شئون زندگى فراهم ساخته و نتيجه آن كاميابى است.

ب) پرداختن زكات:

كه از دو جنبه ارزشمند است: 1. هم دلى و هم راهى با مردم و زدودن فقر و اصلاح اقتصادى در جامعه؛ 2. زدودن حرص، بخل و مال پرستى از وجود انسان‏ها و جايگزينى روح ايثار و هم دردى. تا بخل در انسان‏هاست راه سعادت و رستگارى به روى آنها بسته است.

(وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ)(22)؛

و هر كسى جان خود را از بخل حفظ كند، او رستگار است.

در حكومت صالحان زكات به همان صورتى كه واجب شده پرداخت مى‏شود و به مصارف واقعى خود مى‏رسد.

ج) امر به معروف و نهى از منكر:

يكى ديگر از وظايف ياوران دين خدا در زمان حكومت، ترويج تمام خوبى‏ها و اوامر الهى در ميان همه مردم است. تمام كوشش آنها زدودن بدى‏ها و گناهان در جامعه است. در چنين حكومتى، اسلام و مسلمين چنان عزيز و كفار و منافقان چنان ذليلند كه صالحان به دليل اطاعت از فرمان خدا و ترك معصيت تمسخر نمى‏شوند و هر انسانى خود را در برابر ديگران مسئول مى‏بيند.

 

 مصداق آيه

امام صادق(ع) در ذيل همين آيه مى‏فرمايد:

فهذه لِآل محمّد(ص)آخر الآية، و المهدي و أصحابه يملكهم الله مشارق الأرض و مغاربها، و يظهرالدين و يميت الله به و الصحابة البدع و الباطل كما أمات الشقاة الحقّ، حتى لا يرى أين الظلم و يأمرون بالمعروف و ينهون عن‏المنكر؛(23)

اين آيه تا آخر آن درباره آل محمد و مهدى و اصحاب اوست كه مشرق‏ها و مغرب‏هاى زمين را تصاحب مى‏كند و دين پيروز مى‏شود و خداوند به وسيله او و اصحابش بدعت‏ها و باطل را مى‏ميراند، همان‏طور كه اشقيا اهل حق را از بين بردند، به‏گونه‏اى كه ظلم در هيچ جا ديده نمى‏شود و امر به معروف و نهى‏از منكر مى‏كنند.

 

انقلاب مستضعفان

(وَ نُريدُ أن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الأرْضِ وَ نَجْعَلَهُمُ أئِمّة وَنَجْعَلَهُمُ الْوارَثين)(24)؛

ما مى‏خواهيم تا به مستضعفانِ زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم.

قرآن كريم در آياتى چند محورهاى با اهميتى را بيان كرده كه يكى از آنها طبقه مستضعف است. در طول تاريخ (به جز دوران كوتاهى، آن هم در جوامع خاص) قدرت مالى، سياسى و نظامى همواره در دست طبقات مستكبر، برترى طلب و سلطه‏جو بوده است. آنها با دست يازى به منابع ثروت و كالاها، سلطه خود را بر خلق خدا استوار مى‏ساختند. اما طبق وعده‏هاى قرآنى اين جريان ناهنجار، به‏طور اصولى و واقعى و نه شعارى و ادعايى، در انقلاب نهايى تاريخ، راه نيستى مى‏پويد و طبقه قدرت‏مند از اريكه قدرت به زير كشانده مى‏شود و ضعيفان و فرو دستان، مراكز قدرت را در دست گرفته و به راستى حاكم مى‏شوند. اين انقلاب مانند انقلاب و رستاخيز قيامت است، چنان‏كه در قيامت به راستى نيكان و انسان‏هاى وارسته به منزلت و جايگاه شايسته خويش دست مى‏يابند و انسان‏نماها سقوط مى‏كنند و به كيفر مى‏رسند. قرآن در اين‏باره مى‏فرمايد: (خافِظَةٌ رافِعَة)(25).

همان‏طور كه انقلاب قيامت، گروهى را بالا مى‏برد و گروهى را از اريكه قدرت به زير مى‏كشد، انقلاب جهانى و نهايى موعود آخرالزمان نيز چنين‏مى‏كند؛ يعنى بدون هيچ كم و كاست و يا سهل انگارى و چشم پوشى، سلطه طلبان قدرت‏مند را به زير افكنده و فرو دستان محروم را بر مراكزقدرت حاكم مى‏سازد. در پرتو تعاليم خاص و ناب آن معلم الهى، توحيد راستين آموزش داده شده و راه مستقيم الهى روشن مى‏شود، خداشناسى و خداجويى به اوج شكوفايى مى‏رسد و اين است معناى انقلاب راستين و رابطه انسان باخدا.

اساساً حاكميت مستضعفان كه به‏معناى حاكميت معيارهاى درست انسانى است، تحوّلاتى ريشه‏اى درهمه ابعاد زندگى پديد مى‏آورد و در نتيجه، زندگى راه درست خويش را مى‏يابد و انسان‏ها همه به شايستگى زندگى‏مى‏كنند.

دين خدا در همه ابعاد حيات انسانى، نقش اصلى را بر عهده دارد و ماديت و معنويت و بُعد اين دنيايى و آن جهانى زندگى انسان را سامان مى‏دهد. دين در متن زندگى مردم است نه جدا از آن؛ اين موضوع در اصل عقيده به مهدويت كاملاً نهفته است؛ موعودى كه براى گسترش عدالت در جوامع انسانى قيام مى‏كند و اوضاع ستم‏بار و آشفته زندگى بشرى را از ميان مى‏برد، دنياى مردم را به نظم مى‏آورد و آخرت ايشان را نيز اصلاح مى‏كند.

بنابر اين انديشه، حذف دين از زندگى دنيايى و تبعيد دين به حوزه مسائل آخرتى، با عقيده به موعود آخرالزمان، به‏كلى ناسازگار است، چون بيشترين تأكيدى كه در تعاليم اسلامى شده موضوع عدالت اجتماعى در حكومت آخرالزمان است نه اصل خدا باورى يا پرهيز پيشگى شخصى و درونى و روحى.(26)

 

محبت به حضرت دوست

محبت و عشق به امام زمان(عج) در حقيقت، همان محبت به خداست: «مَنْ أحَبَّكُمْ فَقَدْ أحَبَّ اللّه».

به اين محبت در احاديث و روايات امامان معصوم(ع) از طريق عامه و خاصه تأكيد شده است، چنان‏كه زمخشرى از مشاهير علماى عامه و صاحب تفسير كشاف در تفسير آيه (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيه أجْرَاً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فى الْقُرْبى) اين حديث را نقل مى‏كند:

رسول خدا(ص) فرمود: هر كه با دوستى آل محمد بميرد شهيد مرده است، هركه با دوستى آل محمد بميرد بخشوده از عذاب مرده است، هر كه با دوستى آل‏محمد بميرد توبه كار مرده است، هر كه با دوستى آل‏محمد بميرد مؤمن كامل مرده است، هر كه با دوستى آل‏محمد بميرد فرشته مرگ او را بشارت‏مى‏دهد و سپس منكر و نكير نيز او را به بهشت بشارت مى‏دهند، هركه با دوستى آل‏محمد بميرد او را معزز و محبوب به سوى بهشت مى‏برند، هر كه با دوستى آل‏محمد بميرد خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى‏دهد و دو در به سوى بهشت از آن گشوده مى‏شود.

اما هر كه با دشمنى آل محمد بميرد، روز قيامت در حالى وارد مى‏شود كه برپيشانى او چنين نوشته شده است: مأيوس از رحمت خدا!

هر كه با دشمنى آل محمد بميرد كافر مرده است، هر كه با دشمنى آل محمد بميرد بوى بهشت را استشمام نمى‏كند.(27)

بنابر اين، محبت به اهل بيت داراى ارزش و اعتبار والايى است، تا آن‏جا كه در برخى روايات آمده كه از همه عبادت‏ها بالاتر است.

امام صادق(ع) مى‏فرمايد:

(إنَّ فَوقَ كُلِّ عِبادَةٍ، عِبادَةٌ وَحُبَّنا أهْلَ الْبَيتِ أفْضَلُ العِبادَة)(28)؛

بالاتر از هر عبادتى، عبادتى است و محبت ما اهل بيت برترين عبادت هاست.

اين محبت است كه با سرعتِ تمام صفات «محبوب»، را به «محب» مى‏رساند. وقتى فردى محب انسان كاملى، مانند حضرت حجت(عج) مى‏شود طبيعى است كه لازمه‏اش پيروى محب از محبوب و متصف شدن به صفات محبوب است.

وَ قُلْ جاءَالْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً؛(29)

و بگو حق فرا رسيد و باطل مضمحل و نابود شد كه همانا باطل نابود شدنى است.

يكى از آرزوهاى ديرين بشر، بر چيده شدن بساط ظلم و بيدادگرى و حكم‏فرمايى صلح و آرامش و اجراى عدالت در سراسر جهان است.

اين انديشه، هماهنگ با سرشت انسان است، به همين دليل، هرگاه زمينه قيام فراهم شود به مبارزه با حكومت ظلم و جور مى‏پردازند. اين آيه نويد پيروزى قطعى آمدن حق و هلاكت باطل را مى‏دهد، چون هرگاه بخواهند خبر قطعى از وقوع عملى دهند با فعل ماضى «جاء» مى‏آورند.

 

مصداق آيه

از مصاديق مهم اين آيه ظهور حضرت مهدى(عج) است، هم‏چنان‏كه روايت شده: وقتى حضرت قائم(عج) تولد يافتند بر روى بازوى راست ايشان‏اين آيه نوشته شده بود.(30) از امام باقر(ع) درباره اين آيه چنين روايت شده است:

إذا قامَ الْقائِمُ ذَهَبَتْ دَولَةُ الباطِلِ؛(31)

وقتى قائم قيام كرد حكومت باطل از بين مى‏رود.

استاد شهيد مرتضى مطهرى پيروزى نهايى اهل حق را چنين وصف‏مى‏كند:

ظهور مهدى موعود حلقه‏اى است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل كه به پيروزى نهايى اهل حق منتهى مى‏شود.(32)

 

چشمه هميشه جوشان الهى

(ألَمْ تَرَ أنَّ اللّهَ أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِى الاْرضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفَاً ألْوانُهُ)(33)؛

آيا نديده‏اى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد، سپس آن را به چشمه‏هايى در زمين راه داد، آن‏گاه به وسيله كشت‏زارى كه رنگ‏هاى آن گوناگون است، بيرون مى‏آورد.

آب مهم‏ترين عامل زندگى مادى بشر است؛ اما روح انسان نيز نياز به چشمه‏اى دارد كه او را از كوثر زلال معارف الهى سيراب مى‏كند. انبيا و اولياى الهى با نور هدايت خود براى رهايى مردم از تاريكى‏ها از هيچ كوشش و تلاشى دريغ نكرده و هر كدام مانند سرچشمه‏اى هستند كه روح مردم را سيراب مى‏كنند. در زيارتى از امام صادق(ع) خطاب به حضرت على(ع) آمده است:

اَلسَّلامُ عَلَيك يا... مظهرالْماء الْمَعينِ؛(34) سلام بر تو اى مظهر آب روان!

بنابر اين، ظاهر كلام مربوط به آب جارى است كه مايه حيات موجودات زنده است و باطن آن مربوط به وجود علم امام و عدالت جهان گستر اوست كه آن نيز مايه حيات جامعه انسانى است.(35) آب وسيله‏اى براى زدودن پليدى‏هاى ظاهرى است. امامان معصوم(ع) نيز وسيله‏اى براى پاك كردن انسان‏ها از پليدى‏هاى درونى و شرك و جهل و گناه‏اند.

با ختم نبوت و سپرى شدن حيات امامان معصوم(ع)، دوران غيبت فرارسيد، اين دوران همچون آبى است كه براى ذخيره به زمين فرو مى‏رود. به‏اميد روزى كه با فراهم شدن زمينه جامعه براى پذيرش آن، اين ذخيره الهى جوشش كند و تشنگان واقعى معرفت را سيراب نمايد.

ابوحمزه از امام صادق(ع) چنين سؤال مى‏كند: آيا زمين بدون امام باقى‏مى‏ماند؟ حضرت فرمودند:

لَوْ بَقيتِ الأرضُ بِغَيْرِ إمامٍ لَساخَتْ؛(36)

اگر زمين بدون امام باشد (اهل) آن را فرو مى‏برد.

آب با فرو رفتن در زمين در آن‏جا ذخيره مى‏شود تا با برنامه دقيق، موجودات زنده از آن بهره‏مند شوند. حضرت مهدى(عج) نيز با غيبت خود ذخيره‏اى براى جهانيان است تا با ظهور خود در موقع مناسب، دنيا را به تكامل و معنويت رسانده و مردم سعادت‏مند شوند.

 

يك نكته ارزشمند

آب پنهان در زمين، بدون تلاش و تحمّل رنج و زحمت به دست نمى‏آيد. انسان تشنه براى رسيدن به آب‏هاى زير زمينى به حفر چاه و قنات مى‏پردازد. ظهور حضرت مهدى(عج) نيز زمانى تحقق مى‏يابد كه مردم مشتاق عدالت شوند و با تلاش خود مقدمات آن را فراهم كنند. در اين ميان، مؤمنان واقعى فقدان وجود آن حضرت را احساس مى‏كنند و تشنه وصال او مى‏شوند. امام رضا(ع) در اين‏باره مى‏فرمايد:

وَ كَمْ مِنْ مُؤمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَرّانٍ حَزينٍ عِنْدَ فَقْدِ الْماء الْمَعينٍ؛

چه بسيارند مؤمنان اندوهگين و بسيار تشنه كه هنگام فقدان آن آب روان غمناك هستند.

 

خواص خورشيد پنهان

آب پنهان در دل زمين، در همان حال نيز داراى خواص متعددى است. امام نيز به مثابه آبى است كه مردم از بركت وجود او بهره‏مندند، گر چه خود بى خبرند. چه بسيارند افرادى كه در هنگام گرفتارى‏ها به ايشان توسل جسته و مشكلشان را حل كرده‏اند، چه بسيار گناهكارانى كه از بركت وجود حضرت ولى عصر(عج) نور هدايت بر قلبشان تابيده و خود را از گمراهى‏ها نجات داده‏اند و بيش از اين دو، افرادى هستند كه به دعا و توجه امام از آنها رفع گرفتارى شده و يا به نعمت‏هاى الهى رسيده‏اند، اما ولى نعمت خود را آن‏گونه كه بايد نمى‏شناسند. ايشان در غيبت هم چون خورشيدى است كه در پشت ابرها پنهان است، ولى مردم از نور وجودش بهره‏مندند، هم‏چنان‏كه از امام زمان(عج) چنين روايت شده است:

أمَّا وَجْهُ الاِنْتِفاعِ بي في غَيْبَتي فَكالانْتِفاع بِالشّمْسِ إذا غَيَّبَها عَنِ الأبْصارِ السَّحابُ وَ إنّي لأمانٌ لِأهْلِ الأرْضِ كَما أنَّ النُّجومَ أَمانٌ لِأهْلِ‏السَّماءِ...؛(37)

چگونگى سود رسانى من در زمان غيبتم مانند سود رسانى خورشيد است، زمانى كه ابرها آن را از چشم‏ها پنهان نمايند و من ايمن دهنده اهل زمينم، هم‏چنان‏كه ستارگان ايمن دهنده اهل آسمانند.

همان‏گونه كه گاهى خورشيد پشت ابرها پنهان مى‏شود، ولى آثار وجودش قابل مشاهده است و در همان حال، مردم از آن بهره مى‏برند و هر لحظه هم‏منتظر كنار رفتن ابرها و آشكار شدن خورشيد هستند، در زمان غيبت نيز آن‏حضرت به دليل مصالحى از ديده‏ها پنهان است، ولى:

اولاً، آثار وجودش براى اهل بصيرت روشن است؛

ثانياً، مردم از وجود ايشان بهره مى‏برند؛

ثالثاً، بايد هر لحظه منتظر كنار رفتن پرده غيبت و ظهور آن حضرت باشيم.(38)

  

درماندگان وادى غيبت

(أَمَّن يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء و يَجْعَلُكُم خُلَفاءَ الأرضِ ءَاِلهٌ مَعَ اللّه قَليلاً ما تَذَكَّرُون)(39)؛

كيست كه درمانده را زمانى كه او را بخواند، اجابت كند و گرفتارى را بر طرف كند و شما را جانشينان اين زمين قرار دهد، آيا معبودى با خداست؟ چه‏كم پند مى‏گيريد!

اضطرار، حالتى درونى است و زمانى به وجود مى‏آيد كه انسان هيچ وسيله و پناهگاهى براى حلّ مشكل خود نداشته و دستش از همه راه‏هاى طبيعى كوتاه شده باشد. در اين حالت، درونش او را به وسيله‏اى معنوى هدايت كرده و اميد نجات به آن دارد. دل انسان در حالت اضطرار به‏گونه‏اى به خدا متصل مى‏شود كه گويى باتمام وجود خدا را مى‏بيند وصدايش را مى‏شنود. ازاين آيه به‏خوبى‏استفاده مى‏شود كه براى‏اجابت دعا تحقق دو شرط لازم است:

1. انسان به حدّ اضطرار و درماندگى برسد: أَمَّنْ يجيب المضطر.

2. انسان از تمام اسباب مادى نا اميد شود و باتمام وجود فقط خدا را بخواند: إذا دَعاهُ.

در اين حالت، انسان ارتباط قوى و محكمى با خدا پيدا مى‏كند و خداوندنيز دعاى او را مستجاب كرده و گرفتارى او را برطرف مى‏كند: وَيَكْشِفُ السُّوء.

 

مصداق آيه

وجود مبارك آن حضرت نيز از مصاديق مضطران است كه با مشاهده ضعف و خوارى مسلمانان و ظلم ستمگران به آنها در مقدس‏ترين مكان روى زمين دست به دعا بر مى‏دارد و تقاضاى كشف سوء مى‏كند. امام صادق(ع) در ذيل اين آيه مى‏فرمايد:

نَزَلَتْ في الْقائِم مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ع)، هُوَ وَ اللّهُ الْمُضْطَرّ إذا صَلَّى في الْمَقامِ رَكْعَتَيْنِ وَ دَعا إلى اللّهِ فَأجابَهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ و يَجْعَلَهُ خَليفَةً في الأرْضِ؛(40)

اين آيه در مورد قيام كننده‏اى از آل محمد(ع) است. به خدا سوگند او همان مضطر است، هنگامى كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز مى‏خواند و با دست به سوى خدا دعا مى‏كند، پس خداوند به او پاسخ مى‏دهد و ناراحتى او را برطرف مى‏كند و او را خليفه در زمين قرار مى‏دهد.

--------------
 
1. هود (11) آيه 86.
 

2. به نقل از: منتظر تا صبح فردا، مقاله سيد جواد مهرى، ص 108.

3. نحل (16) آيه 1.

4. به نقل از: منتظر تاصبح فردا، مقاله سيد جواد مهرى، ص‏108.

5. انبياء (21) آيه 105.

6. بحارالانوار، ج 51، ص 47. به نقل از: تفسير على بن ابراهيم.

7. عنكبوت (29) آيه 10.

8. بحارالانوار، ج 51، ص 48، به نقل از: تفسير على بن ابراهيم.

9. زمر (39) آيه 69.

10. بحارالانوار، ج 52، ص 330.

11. شورى (42) آيه 41.

12. بحارالانوار، ج 51، ص 48، به نقل از: تفسير على بن ابراهيم.

13. قمر (54) آيه 1.

14. بحارالانوار، ج 51، ص 49، به نقل از: تفسير على بن ابراهيم.

15. صف (61) آيه 8.

16. بحارالانوار، ج 51، تفسير على بن ابراهيم.

17. ليل (92) آيه 2.

18. بحارالانوار، همان.

19. قدر (97) آيه 5.

20. سيد هاشم بحرانى، تفسير البرهان، ج 4، ص 487.

21. حج (22) آيه 41.

22. حشر (59) آيه 9.

23. العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، نور الثقلين، ج 3، ص 506.

24. قصص (28) آيه 5.

25. واقعه (56) آيه 3.

26. ر.ك: محمد حكيمى، عصر زندگى، فصل «عدالت اجتماعى».

27. زمخشرى، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 3، ص 467.

28. بحارالانوار، ج 27، ص 48 و 91.

29. اسراء (17) آيه‏81.

30. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 213.

31. همان، ص 212.

32. مرتضى مطهرى، قيام و انقلاب مهدى از ديدگاه فلسفه، ص 20.

33. زمر (39) آيه 21.

34. بحارالانوار، ج 97، ص 375.

35. مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 24، ص 360.

36. كافى، ج 1، ص‏179.

37. بحارالانوار، ج 52، ص 289.

38. هاديان شيرازى، موعود، شماره چهاردهم.

39. نمل (27) آيه 62.

40. تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 94.

--------------
 
ماجرای شگفت انگیز دختر قیصر روم
 
حضرت نرجس خاتون
ادامه نوشته

خوش آمدي! اما با وضو! اذن دخول بخوان! باذن الله و اذن رسوله و...

 

سلام به غروب غم انگيز و معنا دار شلمچه.
سلام به غروب خون بار شلمچه.
سلام بر شلمچه که از پاره هاي دل رهبر رنگين است. 1
« سلام بر شهدا و بدن هاي مطهرشان که همدمي جز نسيم صحرا و پناهي جز مادرشان فاطمه زهرا سلام الله عليها ندارند. »
سلام بر « حاج ابراهيم همت » که فرمانده لشکر هفت ابرهه عراق (ابراهيم جبودي) را زمين گير کرد.
سلام به « حاج حسين خرازي » که در برابر جنود کفر (که در رأس ان ماهر عبد الرشيد بود) ايستاد.
شلمچه يعني به گور بردن آرزوي ماهر عبد الرشيد « امروز اميديه، فردا اهواز».
شلمچه يعني قطعه اي از بهشت.

شلمچه

 

شلمچه يعني بوي سيب و قتلگاه حاج حسين خرازي، حاج حسيني که ثابت کرد يک دست هم صدا دارد.
شلمچه يعني شديدترين ضدحمله ها، از هشت صبح تا پنج بعد از ظهر، يک ريز و پي در پي، بي وقفه و بدون مهلت.
شلمچه يعني « حاج حسين متوسليان » ، جاويدالاثر نه مفقودالاثر؛ يعني زخمي شدن صدها پرستو.
شلمچه يعني حضور با شکوه و دلگرم کننده حاج ابراهيم همت در خط و هدايت عمليات.
شلمچه يعني تيپ 24 مکانيزه عراق به فرماندهي سرتيپ محمد رشيد صديق به همراه معاونش فيصل و يگانش که اسير شدند.
شلمچه يعني « غلامحسين افشردي » يا همان حسن باقري يعني تالي تلو « اسامة بن زيدِ » جوان.
شلمچه يعني مقاومت روز شانزدهم و هجدهم جندالله در منطقه که باعث شد از ساعت 12 شب، لشکر 6 مکانيزه و زرهي از منطقه جفير، کرخه نور و نزديکي هاي اهواز به سرعت عقب نشيني کنند.
شلمچه يعني عمليات بيت المقدس ، « کربلاي 3 در دي ماه 1365 ».
شلمچه يعني « سيد صمد حسيني » که بعد از سيزده سال سرش سالم پيدا شد.
شلمچه يعني: سرها بريده بيني بي جرم و جنايت، يعني دشمن متکي به سلاح و ما متکي به ايمان.
شلمچه يعني پله پله تا خدا.
شلمچه يعني پا به پاي مرگ و شانه به شانه عزرائيل.
شلمچه يعني جان را کف دست گذاشتن و تقديم دوست کردن.
شلمچه يعني معبر تا کربلا، راه قدس آزادي فلسطين و فتح ارزش ها.
شلمچه يعني گريه ي صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و پرپر شدن گلهاي آفتابگردان.
شلمچه يعني ذبح شدن نازدانه هاي پسر فاطمه و تشيع جنازه هاي خورشيد ها و ستاره ها، يعني دو نيم شدن فرق ماه.
شلمچه يعني زمين تا دندان مسلح، يعني بوي مرگ و سير در ملکوت.
شلمچه يعني هبوط به اعماق زمين و صعود به ملکوت و اعلي عليين.
شلمچه يعني يک قدم تا خدا.
شلمچه يعني شلمچه، شلمچه تعريف کردني نيست بايد بودي و مي ديدي. مي ديدي که چگونه از آسمان شاباش سرخ مي باريد و پرستوها و کبوترها بي سر مي رقصيدند .
شلمچه يعني! نه ، نگوييم بهتر است. اي کاش شلمچه خودش، خودش را تعريف مي کرد.
شلمچه که گم نشده، ما گم شده ايم. شلمچه بايد ما را معرفي کند .

شلمچه

اي شهداء ! اجازه مي دهيد از برهوت حرف بگذريم و راحت تر حرف بزنيم.
بغض کالي راه گلويم را بسته؛ « هم مي شود گريه کنم هم نمي شود » ، غمي به سنگيني يک کوه روي دلم نشسته و پا نمي شود.
نمي خواهم احساسم را عوض کنم. دوست دارم استحاله شوم.
شهداء! من آدم بدرد نخوري هستم، سالهاست بدون گواهينامه عبوديت و زندگي، زندگي کرده ام، بارها جريمه شده ام بخاطر اشتباهات کلي و جزئي.
بار ها تصادم کرده ام.
بارها تصميم گرفته ام به شما برسم ولي « هميشه براي رسيدن به شما زود، ديرم مي شود. »
رو به روي شما ايستاده ام و با خودم حرف مي زنم، خودي که شکل ديگري شده.
اشک در چشم هايم موج مي زند و مي رقصد روي گونه هايم.
شهداء من رمانتيک حرف نمي زنم؛ کمکم کنيد عادت کنم، عادت نکنم.
اي شهداء ! اگر من شما را زودتر پيدا کردم شما مال من مي شويد و اگر شما من را پيدا کرديد من مال شما مي شوم. به هر صورت فرقي نمي کند، چه شما مرا پيدا کنيد چه من شما را، مال هم مي شويم. ولي خدا کند شما مرا پيدا کنيد.
شهداء ! خدا هوايتان را داشت، شما در حياط خلوت خدا قدم زديد تا خدا توجه اش جلب شد.
از همه خوشبخت تر بوديد و خدا شما را چيد « طوبا لکم »
کمکم کنيد تا اجازه ندهم غريبه ها به خلوت با شکوهم هجوم بياورند،
و لحظه هاي سبزم را رنگ کنند؛ زرد، سياه، کبود ...
« راستي جايي که حضور روشن خدا نباشد دوست داشتن معني ندارد »
اين روزها به طرز عجيبي مکدرم- « چتري به دست ابرها بدهيد تا باران گريه ام خيسشان نکند »- من هواي باريدن دارم « حس مي کنم، شکستني شده ام. »
من با « اودن » و « دورکيم » مخالفم.
اينقدر موتور زندگي ام جوش آورده و داغ کرده که حس مي کنم بايد قدري استراحت کنم تا اين موتور از کار نيفتد.
من يادم نبود جاده زندگي لغزنده و يخبندان است، نه زنجير چرخ و نه لوازم ايمني را با خود آورده ام و نه وسائل ضروري، من هميشه با سرعت غير مجاز حرکت کرده ام.
فراموش کردم زندگي اوتوبان نيست. توجه به گردنه ها و فراز و نشيب ها و گرش به چپ و راست نکردم.
شهداء! من منتظرم کمکم کنيد؛ « تمام دست ها براي شمارش اين انتظار کم است. »
زندگي برايم صفحه ي شطرنجي است که مرا مات کرده.
کمکم کنيد از اول بازي کنم. من قانون بازي را نمي دانستم. براي همين بازنده شدم.
راستي ! مگر تمام آدم هاي بزرگ « مثل شما » که در تاريخ بشريت تحول و تغيير ايجاد کردند فرشته بودند؟
چرا من نتوانستم، در خود تحول ايجاد کنم ؟!
من به شهيد محمد علي رجايي ايمان دارم که گفت : « همه اش نبايد ديگران سرنوشت باشند و تو سرنوشت آنها را بخواني، حالا يکبار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار ديگران بخوانند. »
شهداء! کمکم کنيد تا سرنوشت درست کنم.
کمکم کنيد تا پيله هاي غرور، خود خواهي، غفلت و منيت را پاره کنم و پرواز کنم.
کمکم کنيد تا بقول بچه هاي جنگ (شب عمليات) نور بالا بزنم.
کمکم کنيد تا از پل هوي وهوس سربلند بگذرم.
کمکم کنيد تا از مرداب گناه رهايي يابم .
وعده ي ديدار من و شما، ملکوت.

منبع : کتاب « سفر به سرزمين نور » ، بهزاد پودات، ص 16

به شکرانه ولادت حضرت علی اکبر(ع)

السلام علیک یا علی ابن الحسین (ع) 

 



مادر حضرت علی اکبر (علیه السلام) کیست؟

 

    مادر حضرت علی اکبر (علیه السلام)، ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است او از طايفه خوش نام و شريف بني هاشم است و به بزرگاني چون پيامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و امام حسين (ع) نسبت دارد. 

مادر لیلی میمونه دختر ابو سفیان و مادر میمونه دختر ابی العاص بن امیه بوده است،عروه بن مسعود يكي از سادات اربعه در اسلام و از عظماي معروفين است.

نام همسر امام حسین علیه السلام در تاریخ؛ لیلی، آمنه، بّره یاد شده است.

نسب لیلا و مختار بن ابی عبید در مسعود ثقفی به هم می رسد زیرا لیلا دختر ابی مرة عروة بن مسعود است و مختار فرزند ابی عبیدبن مسعود و ابو مره پدر لیلی با مختار عموزاده می باشند.

در باره لیلا،مادر حضرت علی اکبر (علیه السلام)  حارث بن خالد مخزومی سروده است: «خورشید جهان افروز برگرد ما به گردش در آمد و چه کسی از مردم دیده است که مهر تابان در شامگاهان بدرخشد.» 

حضرت علی اکبر بزرگترین فرزند بانو لیلی بوده و در یازدهم ماه شعبان سال سی و سوم هجرت دو سال قبل از قتل عثمان جهان را به نور وجود خود روشن ساخت. 

حضرت علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا بوده است.
 



ابوالفرج اصفهاني از مغيره روايت كرد: روزي معاويه بن ابي سفيان به اطرافيان و هم نشينان خود گفت: به نظر شما سزاوارترين و شايسته ترين فرد امت به امر خلافت كيست؟ اطرافيان گفتند: جز تو كسي را سزاوارتر به امر خلافت نمي شناسيم! معاويه گفت: اين چنين نيست. بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثفيف تبلور يافته است.

کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبر است. زیرا بنابر صحیح ترین اقوال درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام است. برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت بیست و پنج سال نوشته اند.
 
از بنی هاشم علی اکبر اولین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است.

گفتنی است سال وفات این بانو گرانقدر و مقدار عمر ایشان و نیز حضورشان در کربلا محقق نیست. مرحوم قمی در نفس المهموم اظهار نموده است که؛ من به مأخذی دست نیافتم که دال بر آمدن لیلا به کربلا باشد.

البته با وجودیکه هیچ یک از مورخان از حضور لیلی در کربلا نگفته است اما یک نمونه از تحریف در وقایع عاشورا در مورد ماجرای حضور ایشان است.

--------------

فضائل حضرت 

الف: شباهت او به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله

اين جوان خوش سيما در طلاقت زبان و زيبائي صورت و سيرت و خلقت اشبه مردم به رسول خداصلی الله علیه و آله بود، كه جامع همه كمالات و صفات حسنه و اخلاق نيكو مي باشد. نعمت هاي خداوند بي شمار است «* و اگر نعمتهاي خدا را بشماريد، آنها را شماره نتوانيد كرد».(1) مع ذلك قرآن نعمتهاي دنيوي را كوچك شمرده كه « بگو بهره مندي از اين دنيا اندك است ». (2) و ليكن دربارۀ اخلاق پيامبر صلی الله علیه و آله ميفرمايد: « همانا تو داراي اخلاق عظيم و برجسته اي هستي » . 3

و حضرت علي اكبر علیه السلام در جمع صفات و اخلاق چون حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بود. پدر بزرگوارش دربارۀ* او فرمودند:

خدايا گواه باش جواني كه در خلقت و سيرت و گفتار شبيه ترين مردم به پيامبرت بود به جنگ اين مردم رفت، و ما هرگاه به ديدن پيامبرت مشتاق مي شديم به اين جوان نگاه مي كرديم ». (4(

ب: عصمت آن بزرگوار

عصمت همانند عدالت داراي درجات متفاوت است، و هيچكس به درجۀ* چهارده معصوم علیهم السلام نمي رسد،* لكن خداوند مقام عصمت را به حضرت علي اكبر علیه السلام لطف فرموده است. كلمۀ « طيّب » و « زكيّ » كه درزيارت رجبيّه امام حسين علیه السلام است را مي توان مؤيّد عصمت دانست.

ج: صفات آن سرور

حضرت علي اكبر داراي صفات جلال و جمال و ملكات نيكو بود، و به عالم ملكوت وصل بود. دو حديث از مرحوم سيّد بن طاووس و شيخ مفيد در طيّ طريق كربلا نقل كرديم كه به پدر بزرگوارش گفت: « آيا ما بر حقّ نيستيم؟». حضرت فرمودند: بلي. گف :حال كه چنين است از مرگ باكي نداريم

د: شجاعت

آن بزرگوار شجاعت را از علي مرتضي علیه السلام به ارث برده بود.

علّامه مجلسي (ره) نقل مي كند: آن حضرت به هر جانب روي مي آورد گروهي را به خاك هلاكت مي افكند، «*بقدري از آن لشكر كشت كه از كثرت كشته به شيون آمدند، و روايت شده؛ علي اكبر با آنكه تشنه بود 120نفر را كشت آنگاه نزد پدر بازگشت. دوباره به ميدان آمد و آنقدر جنگيد تا كشته ها به دويست نفر رسيد». (5)

ه: تربيت شدن در دامان عمويش حضرت مجتبي و پدرش سيّدالشّهداء علیه السلام در«كافي» و «فقيه» و «تذهيب» در زيارتي ازحضرت صادق علیه السلام روايت شده كه كنار قبر فرزند آن حضرت علي بن الحسين علیه السلام كه نزد پاي پدر مدفون است مي روي و مي گوئي: «* سلام بر تو اي فرزند رسول خدا، سلام بر تو اي فرزند اميرالمؤمنين، سلام بر تو اي فرزند حسن و حسين». (6(

شيخ صدوق (ره) بعد از نقل اين زيارت مي فرمايد: اين اصلح زيارات نزد من است. گفته اند: ( براي اين فرزند امام حسن علیه السلام گفته شده است كه چون امام مجتبي علیه السلام مربّي و معلّم حضرت علي اكبر علیه السلام بوده است، و در حديث آمده است: « پدر سه گونه است؛ آنكه ترا به دنيا آورد، و كسي كه تو را تعليم نموده، و ديگر پدر زن ». (7(

محدّث قمي (ره) مي نويسد: دراين مدّتي كه آن حضرت دردنيا بود، عمر شريف خودرا صرف عبادت و زهادت و اطعام مساكين و اكرام مسافرين، و سعۀ در اخلاق و توسعه در ارزاق فرموده بحدّي كه در مدحش گفته شده:

لَمْ تَرَ عَيْنُ نَظَرَتْ مِثْلَهُ

مِنْ مُحْتَفٍ يَمشُي وَ لا ناعِلٍ

هيچ ديده اي مانند او نديده است، نه كسي كه پابرهنه راه مي رود و نه كفش پوشيده .
حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام بسيار او را دوست مي داشت، حتّي آنكه او را مدح نموده، اشعاري درمدح او مي سرود.

ابوالفرج اصفهاني در« مقاتل الطالبين » از مغيره نقل مي كند كه روزي معاويه گفت: امروز سزاوارترين مردم به خلافت كيست؟ گفتند:* تو، گفت: چنين نيست بلكه شايسته ترين مردم براين امر علي بن الحسين علیه السلام (علي اكبر) است. چون جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و شجاعت بني هاشم و سخاوت بني اميه و جمال و بزرگ منشي ثقيف دراو جمع است.(8 )

پي نوشت :
1- سورۀ ابراهيم ، آيۀ 34
2- سورۀ نساء آيۀ 77
3-سورۀ قلم، آيۀ 4
4-لهوف / 113، مثيرالاحزان /68
5-بحارالانوار:45/43و44
6-مفاتيح الجنان زيارت مطلقه اول امام حسين(ع)
7-سورۀ انعام : 74
8-منتهي الامال: 1/ 375

--------------

ويژگي‌هاي شخصيتي حضرت

 حجت‌الاسلام كاظم صديقي در گفت‌وگو با خبرنگار آئين و انديشه باشگاه خبري فارس «توانا» در خصوص ويژگي‌هاي شخصيتي حضرت علي اكبر (ع) گفت: حضرت علي اكبر (ع) اولين فرزند امام حسين است كه در 11 شعبان در شهر مدينه به دنيا آمد.
صديقي به ويژگي‌هاي فوق‌العاده حضرت علي‌اكبر (ع) اشاره داشت و گفت: با توجه به كلماتي كه در زيارتنامه امام حسين (ع) و مطالبي كه در كتاب‌ها در خصوص شيوه زندگي ايشان مي‌بينيم، بسيار اعجاب‌انگيز است.
وي به بيان اين ويژگي‌ها پرداخت و گفت: حضرت علي اكبر (ع) را پسر امام حسن و امام حسين ياد كرده‌اند، چرا كه از نور دو امام كه صاحب ولايتند، بهره برده و امام زمان خويش را كه امام حسن (ع) باشد، درك كرده است.
صديقي با اشاره به اينكه براي خودش زيارتنامه حضرت يك تازگي خاص داشته گفت جلوه ولايت امام حسن (ع) در حضرت علي اكبر (ع) نمايان است چرا كه در سايه تربيت ايشان قرار داشته و از خصوصيات ويژه امام حسن (ع) بهره برده است.
اين خطيب برجسته حلم امام حسن را يكي از خصوصيات بارز علي اكبر دانست كه حضرت آن را به خوبي فرا گرفته است، چرا كه در ميان همه انسان‌هاي عالم، حلم ايشان يك نشانه است و علم ايشان براي همه عالميان به عنوان يك كلاس آموزش بوده كه در سن 18 سالگي اسلام را تبليغ مي‌كرده‌اند.
صديقي سخاوت امام حسن (ع) را يكي ديگر از ويژگي‌هاي بارز ايشان دانست كه حضرت علي اكبر (ع) از آن بهره زيادي برده، چرا كه امام حسن (ع) در خانه‌اش به روي همه باز بوده و از همه افراد خصوصا كساني كه غريب بودند، پذيرايي مي‌كرده و افرادي كه مدتي در كنار ايشان بودند با ديدن اين ويژگي امام نظرشان نسبت به ايشان كلي عوض مي‌شد تا جايي كه به محبوب‌ترين فرد تبديل شده بود.
اين استاد حوزه با بيان اين مطلب ادامه داد: از آنجايي كه حضرت علي اكبر (ع) اين ويژگي‌ امام حسن (ع) را به ارث برده بود، شبها بالاي سر در خانه‌اش آتشي روشن مي‌كرد تا كساني كه مسافر بودند و يا راه را گم كرده و به دنبال پناهگاه مي‌گشتند، به خانه او پناه ببرند و حضرت نيز از آنها پذيرايي مي‌كرد.
صديقي با بيان اينكه امام حسين (ع) تمام خصلت‌هاي حضرت علي اكبر را شبيه به پيغمبر مي‌دانست، گفت: بنا به فرمايش پدر بزرگوارش، ايشان از نظر خلق، آفرينش، صورت و اندام و تمام ارزش‌هاي والاي انساني و از نظر منطق و شيوايي سخن شبيه‌ترين فرد به پيغمبر بودند.
وي تصريح كرد: از آنجا كه بشر به زيبايي دل داده و علاقه فراواني به آن دارد، حضرت رسول (ص) زيباترين چهره را داشتند و از ايشان سئوال شد كه شما زيباييد يا يوسف؟ و ايشان فرمودند، يوسف زيبا بود، اما من بانمك‌تر هستم و اين نمك را حضرت علي (ع) هم داشت.
صديقي با اشاره به اين مطلب ادامه داد: از آنجايي كه اخلاق خوب در ايجاد روابط تاثير‌گذار است و از آنجايي كه حضرت علي‌ اكبر (ع) خلقياتش شبيه پيامبر بود، به قدري نسبت به افراد محبت داشتند كه همه عاشق و شيفته‌اش مي‌شدند تا جايي كه مي‌توان گفت: اخلاق پيامبر نسبت به شق‌القمرش تاثير بيشتري داشته است.
حجت‌الاسلام صديقي منطق و سخن گفتن حضرت علي‌اكبر (ع) را بسيار زيبا توصيف كرد و بيان داشت: ايشان از نظر منطق و سخن چنان رسا و زيبا سخن مي‌گفت كه در دل‌ها سحر ايجاد مي‌شد و در امام‌شناسي و ولايتمداري از امام زمان خويش در رديف اول قرار داشت.
وي در ادامه اين نكته جوانان را به الگوپذيري از سيرت و اخلاق و ولايت‌محوري از حضرت علي‌اكبر (ع) توصيه كردند.
اين خطيب برجسته به نقش حضرت علي‌اكبر (ع) در واقعه عاشورا اشاره كرد و گفت: بنا به شرايط خاصي كه ايشان نسبت به ديگر جوانان بني‌هاشم داشت، همواره در كنار پدر حاضر و ناظر بر جريانات عاشورا بود و از نظر داوطلبي براي شهادت ايشان نفر اول بود.
صديقي با اشاره به بعضي نقل‌ها گفت: حضرت علي‌اكبر (ع)، موذن جبهه عاشورا بود و با نواي ايشان نماز برپا مي‌شد.
اين استاد حوزه حضرت علي‌اكبر (ع) را دنياي عرفان و شهود دانست و گفت: ايشان لحظه‌اي از پدرشان غافل نشد و لحظه به لحظه در كنارشان بود.
وي با بيان اين مطلب كه روزي امام حسين (ع) به ايشان فرمود: انالله و انّااليه راجعون و ايشان مقصود از اين جمله را از پدرش سئوال كرد و امام‌حسين فرمودند: من لحظه‌اي به خواب رفتم و در عالم رويا ديدم كسي از آسمان ندا مي‌كند كه اين قافله‌اي كه در حال حركت به كربلاست، مرگ به دنبال آن است و همانجا بود كه حضرت علي‌اكبر (ع) گفت: آيا اين مسيري كه ما مي‌رويم حق است و امام فرمود: بله حق است. علي اكبر هم گفت: پس ما باكي از مرگ نداريم.
صديقي در ادامه اين مطلب تصريح كرد: حضرت علي‌اكبر (ع) در روز عاشورا با مرگ هيچ مشكلي نداشته چرا كه مرگش را در مسير حق و بسيار شيرين مي‌دانست.
وي با بيان اين مطلب تصريح كرد: حضرت علي‌اكبر (ع) چنان زندگي كرده كه به مرگ زيبا هم از دنيا رفته است.
حجت‌الاسلام صديقي در پايان بردباري و خويشتن‌داري حضرت علي‌اكبر (ع) را كه امروزه جامعه ما شديدا به آن نياز دارد، داروي شفابخشي دانست كه همه افراد جامعه با بهره‌ بردن از ‌آن مي‌توانند از بروز مسائلي كه منجر به اختلاف و درگيري و ... مي‌شود، جلوگيري كنند.

--------------

الگو برداری ازسیره حضرت  

در دنیای امروزی همه انسانها بطور طبیعی بدنبال الگوهایی هستند تا بتوانند با سرمشق قرار دادن زندگی آنان تا جائی که میشود رفتار وکردار وزندگی خود را همانند الگو شبیه سازی کنند .

متاسفانه جوانان امروزی بجای درک صحیح قهرمانان وآزاد مردان مذهبی و مخصوصا شیران در عرصه عبادت و بندگی و ولایتمداری از خاندان پیامبر(ص) که سیره زند گی آنان رو بسوی نور و جاودانگی داشته ، ازکسانی الگوپذیری میکنند که در تاریکی هستند و انتهای راهشان ظلمت است .

اگر جوانان ما نگاهی به تاریخ زندگی حضرت علی اکبرالحسین (ع) داشته باشند، بخوبی در می یابند که در دنیا هیچ کسی بهتر از ایشان نمی تواند الگوی شایسته باشد ولذا نگاه مختصری داریم به برداشتی از زندگانی ایشان:

1-     به تما می جوانان می آموزد که تا پای جان باید مطیع رهبر و امام زمان خود بود .

2-     به جوانان می آموزد که بر اساس آموزه های دینی  ، انسان باید همیشه درخدمت محرومین جامعه باشد و تواضع درمقابل دیگر خوبان جامعه داشته باشد.

3-     به جوانان می آموزد وقتی قیام وحرکت برضد ظلم وبر اساس حق محوری باشد هیچگاه نباید از کشته شدن ترسید وباید با تمام وجود خودرا فدای آرمانهای دین واطاعت از رهبرمعصوم(ع) کرد.

4-     به جوانان آموخت تا وقتی که انسان در مسیر حق و درچارچوب رهبری دین قرار داشته باشد ، زرق و برق دنیا، امان نامه ها وشیاطین نمیتوانند هر فرد شیعه را فریب دهند.

5-     به جوانان آموخت که انسان درهرزمان باید منادی حق درجهان باشد، همانگونه که خودآنحضرت در طول قیام عاشورا منادی توحید ویکتاپرستی ورسالت پیامبر خاتم  و موذن رهبر درقیام بود.

6-     به جوانان می آموزد که چگونه هر فردشیعه باید احسان به والدین و اطاعت از فرمان پدر داشته باشد.

 امید است جوانان شیعه با مطالعه تاریخ قیام امام حسین (ع) وبویژه سیره عملی حضرت علی اکبر(ع) ، هریک از آنان به علی اکبرهای زمان خود درهر نقطه ازجهان امروزی تبدیل شوند و خاری باشند در چشمان کفر و الحاد و نفاق. انشا الله.      



جایگاه و ویژگی ماه شعبان

 

سخنرانی آیت الله تهرانی به مناسبت فرارسیدنماه شعبان

بسم الله الرحمن الرحیم
روی عن الحسین‏بن‏علی(علیهما‏السلام) قال: الِاسْتِدْرَاجُ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ لِعَبْدِهِ أَنْ يُسْبِغَ عَلَيْهِ النِّعَمَ وَ يَسْلُبَهُ الشُّكْر.
این روایت از امام حسین(صلواۀ‏الله‏علیه) نقل شده است که حضرت فرمودند: استدراج از ناحیه خداوند نسبت به بنده‏اش، به این معنا است که خدا «نعمتی» را به سمت بنده می‏فرستد و سرازیر می‏کند و از آن طرف، «شُکر» را از او می‏گیرد.


معنای «استدراج»
من در گذشته روایات متعدّدی را در ارتباط با «رابطه میان حوادث و گرفتاری‏ها با معصیت و گناه» خوانده‏ام که اینجا، جای مطرح کردن آن‏ها نیست؛ ولی در این روایت بحثی راجع به استدراج داریم که یکی از دلائل گرفتاری‏های انسان را دربر دارد. امام حسین در این روایت، استدراج را معنا می‏کنند که گاهی خدا به بنده‏اش نعمت می‏دهد، ولی از آن طرف بنده، شکر نعمت را به جا نمی‏آورد؛ این به خاطر آن است که خداوند حالت شکرگذاری را از بنده سلب کرده است.


چرا «استدراج»؟!
اینجا سؤال پیش می‏آید که چرا خدا چنین می‏کند و حال شکر را از بنده‏اش می‏گیرد؟ او که نعمت را به بنده می‏دهد، توفیق شکر را هم به او بدهد! یعنی چه که او نعمت را بدهد ولی توفیق شکر را از او بگیرد؟ چرا خدا توفیق شکر را از بنده‏اش می‏گیرد تا او نتواند شکر نعمت را به‏جا آورد؟ اصلاً چه‏طور می‏شود که خدا با بنده‏اش چنین می‏کند؟


ناشکریِ انواع نعمت‏ها
حالا من خواهم گفت، چه‏طور می‏شود که استدراج پیش می‏آید. البته بنده اینجا نمی‏توانم زیاد روایت بخوانم و به نقل یک روایت بسنده می‏کنم. در روایتی از امام صادق(صلوۀ‏الله‏علیه) آمده است که گاهی خدا به بنده‏اش نعمتی را می‏دهد، او هم آن نعمت را در راه معصیت خرج می‏کند و با آن گناه می‏کند.
منظور از نعمت هم در این روایت فقط پول نیست؛ چشم، گوش، دست، پا و تمام قوای انسانی، نعمت‏هایی است که خدا به انسان داده است. نعمت، فقط پول و اسکناس نیست! چشم‏هایتان را باز کنید و نعمت‏هایی را که خدا داده است، بشناسید! نعمت، متّصله و منفصله دارد که تمام سرتاپای انسان و آن چیزهایی که متعلّق به او است را در بر می‏گیرد، این یعنی اینکه «ای انسان! همه وجودت و متعلقات وجودت، نعمت‏های خداوند است». اگر انسان نعمتی را در راه حرام مصرف کند و گناه کند، خدا به او مهلت می‏دهد تا استغفار کرده و از این گناه‏ها توبه نماید!


استدارج راهی به سوی «کفر»
این چیزهایی که من می‏گویم، متن روایت امام صادق است. چون خیلی فرصت ندارم، همه روایت را نمی‏خوانم. آیه قرآن هم این مطالب را دارد و می‏فرماید: « إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً» خدا مهلت می‏دهد تا ببیند آیا تو استغفار می‏کنی یا نه! اگر استغفار کردی مسأله‏ای پیش نمی‏آید، امّا اگر استغفار نکردی، خدا نعمتش را تجدید می‏کند؛ یعنی نعمت را دوباره به تو می‏دهد. اینجا دیگر تو توفیق شکرگذاری نداری و در حقیقت، خدا این توفقی را از تو سلب کرده است. این بی‏حساب نیست که خدا به بنده‏ای از بندگانش نعمت می‏دهد و در عین حال، توفیق شکرگذاری را از او سلب می‏کند.
وقتی بنده گناه کرد و به‏جای عقاب، نعمت‏هایش زیاد شد، کم‏کم با خودش فکر می‏کند که چرا این‏همه گناه می‏کند ولی هیچ اتّفاقی نمی‏افتد؟! نکند خبری نیست؟! اصلاً شاید حلال و حرامی، نعوذبالله در کار نیست! از اینجا است که انسان به وادی کفر کشیده می‏شود.


چرا وضع کفّار خوب است؟!
خود شما هم دارید می‏بینید که کفّار وضع مادّی‏شان خوب است؛ این به خاطر همین مسأله استدراج است. اگر کسی بگوید: کفّار با توجه به اینکه این‏همه گناه و فجور می‏کنند، چرا باز هم وضعشان خوب است؟ جوابش این است که خداوند آن‏ها را مبتلا به استدراج کرده و توفیق شکرگذاری را از آن‏ها گرفته است. این به ضرر آن‏ها است.


ریشه گرفتاری‏های مسلمین
مسلمان‏ها هم از این جهت مانند کفّار هستند که اگر نعمت به آن‏ها برسد و آن را در راه غضب الهی مصرف کنند، خدا برای توبه به آن‏ها مهلت می‏دهد، اگر توبه کردند که هیچ، وگرنه توفیق شکرگذاری از آن‏ها سلب شده و دچار استدراج می‏شوند. گرفتاری‏های ما هم از همین‏جا نشأت می‏گیرد که ما نعمت‏ها را، نعوذبالله در راه گناه صرف می‏کنیم و بعد مبتلا به انواع گرفتاری‏ها می‏شویم تا بیدار شویم و استغفار کنیم. این گرفتاری‏ها نیز، پس‏گردنی‏هایی است که خدا برای باز شدن چشم بنده‏اش می‏زند که بنده بگوید: خدایا غلط کردم که نعمتت را در بیراهه خرج کردم!
حال اگر نعمت را در مسیر غضب الهی خرج کردیم و وقتی هم که خدا برای بیدار شدنمان ما را به گرفتاری‏ها مبتلا کرد، باز هم چشم‏هایمان باز نشد و توبه و استغفار نکردیم، اینجا است که دچار استدراج شده و نعوذبالله به وادی کفر کشیده می‏شویم! من صریح می‏گویم تا جای هیچ بحثی باقی نماند.


جایگاه و ویژگی ماه شعبان
«استغفار کردن» کمک به «رحمۀ‏للعالمین» است!
امّا این مباحث را گفتم که یک تذکّر بدهم. ماه، ماه شعبان است. ماه، ماه استغفار است. ماه، ماه پیغمبر اکرم است. ما در روایات داریم که حضرت فرمود: «أَلَا إِنَّ شَعْبَانَ شَهْرِي فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَنِي عَلَى شَهْرِي‏» ماه، ماه من است؛ خداوند کسی را که در این ماه به من کمک کند، رحمت کند! این یعنی چه؟
پیغمبر چون رحمۀ‏للعالمین است، کارش این است که برای همه ما رحمت باشد و همه ما را مورد رحمت قرار دهد؛ ماه هم، ماه پیغمبر است؛ حال او می‏خواهد بندگان را شستشو داده و وارد دریای رحمت کند، پس از ما می‏خواهد که ما با استغفار و توبه، به او کمک کنیم تا او ما را شستشو دهد.


ماهِ شستشوی نبوی
پس این ماه، ماه شستشو است؛ ماه شستشوی نبوی است. ماهی است که پیغمبر امّتش را از گناهان شستشو می‏دهد و پیش خدا شفاعتشان را می‏کند. بیایید هرچه که، نعوذ بالله، کفران نعمت کردیم و بعد از آن هم استغفار نکردیم، الآن چشمانمان را باز کنیم و استغفار کنیم.
تناسب «آداب ماه شعبان» با «خصوصیّات صاحب ماه»
لذا شما ببینید، در اعمالی که به عنوان آداب این ماه وارد شده است، اوّل روزه آمده است، دوم یک استغفار ذکر شده است و سوم هم باز استغفار وارد شده است. به مفاتیح‏الجنان مراجعه کنید! برای این ماه دو استغفار ذکر شده است؛ یکی اینکه انسان هر روز هفتاد بار بگوید:

«أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ»

از خدا استغفار می‏کنم و از او طلب توبه دارم؛ و دیگری اینکه هر روز هفتاد بار بگوید:

«أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ»

 از خدایی که جز او خدایی نیست، مهربان و بخشنده است، زنده و پاینده است، طلب مغفرت می‏کنم و توبه می‏نمایم. این‏ها به خاطر آن است که این ماه، ماه تطهیر نبوی برای امّت خویش است و پیغمبر می‏خواهد امّتش را تطهیر کند. این کار با استغفار امّت، بر پیغمبر آسان می‏شود.

به شکرانه ولادت حضرت زین العباد(ع)...

 

سحری در پیش است

حوریان آسمان، گرداگرد مدینه بال گشوده‏اند و کودکی در دامان «شهربانو»، آرام به خواب رفته است.
کودکی از سلاله پاک رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، که وارث رسالتی بزرگ، یعنی امامت و ولایت خواهد شد. او فرزند حسین‏بن علی‏بن‏ابی‏طالب علیه‏السلام ، «سجاد» و «زین العابدین» است.
بی‏شک، سال 38 هجری در مدینه، سال خرم و مبارکی بوده است؛ سالی‏که امام سجاد علیه‏السلام به دنیا پلک گشود.

--------------

شکوه قامت سروَت به آسمان برسید

شگفتا که وقتی غرق خدا می‏شدی، آسمان، خورشید، باد، محو تماشای قیام و قعودت بودند.
امام صادق علیه‏السلام : «امام سجاد علیه‏السلام هرگاه به نماز می‏ایستاد، چونان تنه درختی بود که چیزی از آن نمی‏جنبید، مگر آنچه را که باد می‏جنباند».
مشتاقانه سلامت می‏کنیم، و عود و عنبر، به یمن قدوم مبارکت می‏فشانیم.

--------------

نگینِ سبز نیایش، شکوهِ حلقه توست

از پسِ دانه‏های تند باران، من تو را می‏بینم. کوه‏های پرصلابت، سر به سجود نهاده‏اند. در قنوت تو، آبشاری از نور تلاطم دارد.
در خفقان مسموم حکومت اموی، زبان «دعا»، بهترین شاهراه استعانت از ایزد متعال، برای هدایت گمراهان و دین‏فروشان دوران بود.
آقا! از آن دریای مواج نورانیت و ایمان، نَمی ما را بس.
امام سجاد علیه‏السلام : «مؤمن از دعای خود یکی از سه نتیجه را می‏گیرد: یا برایش ذخیره می‏شود؛ یا در دنیا برایش برآورده می‏شود؛ یا بلایی از او بازگردانده می‏شود».
اگر آن دوران وحشت‏زا، دعاهای دلکش تو در دل شب‏های سیاه، همچون همای سعادت بر سر تک‏تک مردم می‏نشست و موجبات آمرزش و عافیت آنان می‏شد، امروز نیز شیعیان شما از آن صحیفه نور، همان «زبور آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله »، بهره‏ها دارند.
هنوز نغمه خوش دعای «ابوحمزه ثمالی»، دل ما شیعیان را جلا می‏دهد و گوهر اخلاص و بندگی را در صدف وجودِ جان، می‏پروراند.

--------------

خورشید چهارم

ادامه نوشته

به شکرانه ولادت حضرت علمدار(ع)...

 

السلام علیک یا ابالفضل العباس (ع)

 یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین

 

خطبه حضرت ابالفضل العبّاس(ع) در شهر مكّه مكرّمه در سال60 هجري

[پيش از هجرت كاروان از مكّه به كوفه].



 

«بسم الله الرّحمن الرّحيم»

«اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذي شَرَّفَ هذا (اشاره به بيت الله‌الحَرام) بِقُدُومِ اَبيهِ،
 
مَن کانَ بِالاَمسِ بيتاً اَصبَح قِبلَةً.
 
 أَيُّهَا الکَفَرةُ الفَجَرة اَتَصُدُّونَ طَريقَ البَيتِ لِاِمامِ البَرَرَة؟
 
 مَن هُوَ اَحَقُّ بِه مِن سائِرِ البَريَّه؟
 
وَ مَن هُوَ اَدني بِه؟ وَ لَولا حِکمَ اللهِ الجَليَّه وَ اَسرارُهُ العِلّيَّه وَاختِبارُهُ البَريَّه
 
لِطارِ البَيتِ اِليه قَبلَ اَن يَمشيَ لَدَيه قَدِ استَلَمَ النّاسُ الحَجَر
 
وَ الحَجَرُ يَستَلِمُ يَدَيه وَ لَو لَم تَکُن مَشيَّةُ مَولايَ مَجبُولَةً مِن مَشيَّهِ الرَّحمن،
 
لَوَقَعتُ عَلَيکُم کَالسَّقرِ الغَضبانِ عَلي عَصافِيرِ الطَّيَران.

اَتُخَوِِّنَ قَوماً يَلعَبُ بِالمَوتِ فِي الطُّفُوليَّة فَکَيفَ کانَ فِي الرُّجُوليَّهِ؟
 
 وَلَفَدَيتُ بِالحامّاتِ لِسَيِّد البَريّاتِ دونَ الحَيَوانات.

هَيهات فَانظُرُوا ثُمَّ انظُرُوا مِمَّن شارِبُ الخَمر وَ مِمَّن صاحِبُ الحَوضِ وَ الکَوثَر
 
وَ مِمَّن في بَيتِهِ الوَحيُ وَ القُرآن وَ مِمَّن في بَيتِه اللَّهَواتِ وَالدَّنَساتُ
 
وَ مِمَّن في بَيتِهِ التَّطهيرُ وَ الآيات.
 
وَ أَنتُم وَقَعتُم فِي الغَلطَةِ الَّتي قَد وَقَعَت فيهَا القُرَيشُ لِأنَّهُمُ اردُوا
 
قَتلَ رَسولِ الله صلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِه وَ أنتُم تُريدُونَ قَتلَ ابنِ بِنتِ نَبيّکُم
 
 وَ لا يُمکِن لَهُم مادامَ اَميرُالمُؤمِنينَ (ع) حَيّاً وَ کَيفَ يُمکِنُ لَکُم
 
قَتلَ اَبي عَبدِاللِه الحُسَين (ع) مادُمتُ حَيّاً سَليلاً؟

تَعالوا اُخبِرُکُم بِسَبيلِه بادِروُا قَتلي وَاضرِبُوا عُنُقي لِيَحصُلَ مُرادُکُم
 
لابَلَغَ الله مِدارَکُم وَ بَدَّدَا عمارَکُم وَ اَولادَکُم وَ لَعَنَ الله عَلَيکُم وَ عَلي اَجدادکُم.

سپاس خداي را که بيت الله را با قدوم پدرش[منظور امام حسين (ع) است] مشرّف کرد؛
 کسي که ديروز بيت بود،[امروز] قبله گرديد.

اي ناسپاسان گناهکار آيا راه بيت را بر امام نيکوکاران مي بنديد؟
چه کسي سزاوارتر به اين بيت است از ديگر موجودات؟
و چه كسي نزديکترين به اين خانه است؟
و اگر حکمت هاي خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود،
همانا بيت به سوي ايشان[حسين (ع)] پرواز مي کرد؛ قبل از اينكه مردم حجر را لمس کنند، حجر دستانش[حسين (ع)] را استلام مي کند و اگر خواست مولاي من خواست خداوند رحمن نبود
 هر آينه بر سر شما مانند بازِ شکاري که بر گنجشکان فرود مي آيد نازل مي شدم.

آيا قومي را که مرگ را در کودکي به بازي مي گرفتند مي ترسانيد، در حاليکه الان در مردانگي قرار دارند. همه جانم فداي آقا و مولاي همه موجودات كه برتر از حيوانات[هستند].

هيهات بنگريد به کسي که شراب مي نوشد[مراد يزيد ملعون است] و به کسي که
صاحب حوض و کوثر است؛ و به کسي که در خانه وحي و قرآن است [مراد امام حسين(ع)است]
و به کسي که در بيتش اسباب لهو و نجاست است[مراد يزيد ملعون است]؛ و به کسي كه
در خانه اش نزول آيات[نشانه ها] و[آيه] تطهير است.

شما در غلطي واقع شديد که قريش واقع شدند. چرا که اراده قتل پيامبر(ص) را کردند
و شما اراده قتل پسر دختر پيامبرتان را و[اين حيله] براي ايشان تا وقتي اميرالمؤمنين(ع) زنده بود
ممکن نشد. پس چگونه ممکن است كشتن ابا عبدالله الحسين(ع) تا وقتي که من زنده ام.

بياييد تا به راهش[راه كشتن امام حسين(ع)] آگاهتان کنم؛پس مبادرت به كشتن من كنيد،
 و گردنم را بزنيد تا به مقصودتان برسيد. خدا شما را به مقصودتان نرساند
 و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند
و لعنت خدا بر شما و پدرانتان[كه قصد كشتن پيامبر(ص)را داشتند] باد.
 
--------------
حضرت امام سجاد (ع) درباره حضرت عباس (ع)مى فرمايد:
 
خداوند عمويم عباس را رحمت كند كه در راه برادرش ايثار و فداكارى كرد
و از جان خود گذشت چنان فداكارى كرد كه دو دستش قلم شد خداوند نيز به او همانند
 جعفر بن ابى طالب در مقابل آن دو دست قطع شده دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت
 با فرشتگان پرداز مى كند عباس نزد خداوند مقام و منزلتى بسيار بزرگ دارد
كه همه شهيدان در قيامت بهاوغبطه مى خورد.

 امام صادق(ع) نيز در ستايش از حضرت عباس (ع)مى فرمايد:
عموى ما عباس داراى بصيرة نافذ و ايمانى استوار بود همراه امام حسين جهاد كرد
و آزمايش خوبى داد و به شهادت رسيد.

--------------
 
فرازهایی از زندگانی قمر منیر بنی هاشم
 
حضرت عباس ابن علی (ع) روحی فداه
 
ادامه نوشته

به شکرانه ولادت حضرت ارباب (ع)...

 

السلام علیک یااباعبدالله الحسین (ع)

 

عاشورا متولد شد

اتفاق کمی نیست... بگذار تمام کائنات بدانند آغاز تو را! دو دریای آبی، به هم آمیختند و در پیوند خدایی و زبانزدشان، اقیانوسی پدید آمد که تاریخ را دیگرگونه خواهد کرد.
بگذار از امروز، همه شمشیرها، خود را مهیا کنند! بگذار لب‏ها برای تشنگی، آبدیده شوند! بگذار کفر، از هم‏اکنون، دست به کارِ تیز کردن تیغ کینه باشد و ایمان، کوه صبرش را به شانه‏های تو تکیه دهد!
تاریخ، در راه است تا با خون معصوم تو، خود را رقم زند.
حادثه‏ها در راهند. آب‏های متلاطم و دست‏های جفاپیشه‏ای که سدِّ سیراب شدن‏اند، توفان خونخواهی حق و رسوایی باطل، خطبه‏های بلیغِ روسیاهی کفر، قرآن فصیح بر منبر نیزه‏ها و خدایی که دلشدگانِ زخم‏خورده را خود به پرسش و مرهم می‏آید؛ همه در راهند. تو، مولود عشق، امروز، در آغوشِ مادر، مهیّای فردای خونخواهی و «هل من ناصر» باش! لبخند بزن، تا خون در رگ‏های طبیعت جاری شود!
لبخند بزن، تا خدا به یمن آمدن تو، اهالی روزگار را امان دهد! لبخند بزن، تا همه بدانند «عاشورا» متولد شد... .

 محمدکاظم بدرالدین

--------------

مادح خورشید

من وتو چه میشناسیم او کیست!ما خود را نمیشناسیم چه برسد به اینکه کسی را که حتی قله سواران کوه توحید و بندگی نشناختند،بشناسیم...

مادح خورشید مداح خود است

به مصداق این حرف هرچه توصیفش کنیم از خود تمجید کرده ایم ...

آری

اوست که رسول الله خود را از او و او را از خود می داند...

 اوست که ولی الله حاجتمندان را به در خانه او راهنمایی می کند...

اوست که در بطن عصمت الله مونس تنهایی اش می گردد...

اوست که دوشادوش حسن حافظ دین خداست...

واوست که غلطان به خون با لب تشنه بین دو نهر آب بعد از امتحانات سخت مهمان خدا شد...

چه بگویم...اصلا چه میگویم...راستی من و تو کجائیم...

استادم میفرمود: هیچ می دانی که ارباب ما در پایین ترین نقطه سطح خاک کربلا(گودال) جان فدا شد

پایین ترین نقطه ... حال که تو مدعی نوکری اش را داری کجائی؟!

اصلا پارکاب هستی یانه؟جان برکف چه؟یافقط سبحه برکف داری و بس بس میکنی؟

الهی به آخرین مناجات حضرت سیدالشهداء در گودال ماراکربلائی کن...

آمین

حمزه اسماعیلی

--------------

شور یک تولد (خوابِ ام‏ایمن)


ام‏ایمن، تمام دیشب را نخوابیده است. این شب‏ها، مدینه فرشته‏باران است و هوا بوی بشارتی سبز و سرخ می‏دهد؛ بوی مراتع سبزی که غروب، به تماشایشان نشسته باشی.
زمین، شانه‏هایش را برای قدوم آسمانی فرزند خورشید، تکانده است و یحیی ابن زکریا، از پس ِ پرده‏های غبارآلود تاریخ، دوباره متولد خواهد شد.
ام ایمن، تمام دیشب را نخوابیده و گریه‏اش، برای لحظه‏ای بند نیامده است. چند روزی بیشتر به سوم شعبان سال دوم هجری نمانده و التهاب غریبِ اشیا و بهت ثانیه‏ها و دقیقه‏ها، بوی تردید دارد. هوا رنگِ دلهره به خود گرفته است و خاک، سرخیِ شرم. حسین علیه‏السلام ، بر زمین قدم بگذارد؟ زمینی که رسم مهمان‏نوازی آسمانیان نمی‏داند؟! زمینی که یک‏بار برای همیشه، مسیح را در آن میزبانی کردند؟! زمینی که یحیی ابن زکریا را بر عرصه‏اش سر بریدند
و برای پلیدی بردند که حکم قتل زندگی را صادر کرد؛ زمینی که... .
ام ایمن، تمام دیشب را نخوابیده و گریه‏اش لحظه‏ای بند نیامده است. او در عالمِ رؤیا، پاره‏های تن پیامبر را در خانه خود یافته است. چه چیز وحشتناک‏تر از آلوده شدن خانه‏اش به خون پیامبر؟! اعضای تن پیامبر، در خانه او چه می‏کنند؟!
ام ایمن، آن‏قدر پریشان است که تمام همسایه‏ها را هم نگران کرده و به سراغ پیامبر فرستاده است.
پیامبر این روزها در انتظار یکی از بهترین ساکنان روی زمین است و چشم در راهِ یکی از برترین جوانان اهل بهشت دارد و چشم در راه طاووس ِ اهل بهشت، کشتی نجات، ستاره امان اهلِ زمین و بیشترین سهم خود را از گل‏های روی زمین دارد.
ام ایمن تمام دیشب را نخوابیده است... و پیامبر خوابِ او را این‏گونه تعبیر می‏کند که: «ای ام ایمن، به زودی فاطمه فرزندی به دنیا می‏آورد که تو دایه او خواهی بود و به او شیر خواهی داد پس بعضی از اعضای پیکر من و پاره تن من در خانه تو خواهد بود».

محمدعلی کعبی

 --------------

رجعت امام حسين(علیه السلام)، در قرآن کریم وروايات

ادامه نوشته

دستور زيارت عاشورا

 

بسم الله الرحمن الرحيم  

زيارت عاشورا

 “ يا اَيهاالذينُ امنوا اِتَقوالله وابتَغوا ِاليه الْوسيلَه َو جاهدوا فيِ َسبيله لَعلَكُم تٌفْلِحون  ”

(سوره مائده آيه 35)

 

خاكساري و عرض حاجات به آستان مقدس چهارده كوكب منوّر آسمان ربوبي سفارش و تأكيد بزرگان ما بوده كه به عنوان راهگشاي مصائب و دشواريهاي مادي و معنوي و دست يافتن بر فراز قله هاي معرفت ياري دهنده مومنان و متقيان است.

 

در اين راستا يكي از نافذترين و چشمگيرترين دريچه هاي رهائي از بند مشكلات دنيوي و اخروي درياچه اي است مملوّ از امواج پرتلاطم عشق به خاندان نبوي به نام زيارت عاشورا. كه رحمت بي انتهاي اين دعاي شريف همواره مشمول گريختگان از دنيا و سوق داده شدگان به اين سفينه رحيمي مي باشد، كه هر عاشقي به مقتضاي حال خود از سرچشمة اين كوثر و فيض رحماني سيراب شده و در اين درياي وسيع شناور مي گردد.

 

از آنجايي كه در امور دنيا و آخرت براي هر امري آدابي مخصوص به خود مي باشد، زيارت عاشورا نيز از اين قاعده مستثني نبوده و مشتمل بر آداب و حالات مخصوص به خود ميباشد , كه اين آداب را حضرت آيت الله حق شناس از استاد فرزانه خود حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) نقل مي كنند كه اميد است هديه مبارك و گرانقدري باشد از گنجينه فيوضات اولياءالله براي شيفتگان معرفت الهي.

3rd

حضرت آیت الله حق شناس (رضوان الله تعالی علیه)

مقدمه :

الف - صد مرتبه ذکر الّله اکبر گفته شود.

 ب -  لعن و سلامی که در انتهای زيارت عاشورا ميباشد را به ترتيب  هر كدام فقط 1 بار گفته شود.
 ج -  زيارت عاشورا از اول تا ابتداي صد لعن خوانده شود ، اين قسمت مربوط به مقدمه زيارت عاشورا ميباشد.
در اين قسمت نيازی به گفتن صد لعن و صد سلام نيست و زيارت تا سر صد لعن و سلام خوانده ميشود و پس از آن ادامه  زيارت عاشورا به صورت زير ميباشد: 

 د -  دو ركعت نماز هديه به حضرت ابا عبدالله خوانده شود، اين نماز با نماز آخر زيارت عاشورا متفاوت است و نيت آن بايد هديه به حضرت ابا عبدالله  باشد.
 

ه  -  پس از خواندن نماز هديه به حضرت ابا عبدالله  صد مرتبه ذکر الّله اکبر گفته شود.


 پنج مورد فوق مقدمه زيارت عاشورادر اين دستور مخصوص زيارت عاشورا ميباشد و بايد توجّه شود که در مقدمه که در بخش فوق توضيح داده شده است زيارت عاشورا تا سر صد لعن و سلام خوانده شده است و به طور کامل خوانده نشده است که پس از انجام موارد فوق به عنوان مقدمه ادامه  زيارت عاشورا به صورت زير خوانده ميشود که مشروح زيارت ميباشد .

ادامه زيارت عاشورا :

الف -  زيارت عاشورا از اول تا آ خر خوانده شود- در خواندن زيارت لعن و سلام هر کدام صد مرتبه گفته شود.

ب  -  پس از اتمام  زيارت دو ركعت نماز زيارت خوانده شود . ( اين نماز جزء زيارت عاشورا  است )

توضيحات :

1) در طول خواندن زيارت عاشورا مراقبت از اعمال لازم ميباشد .( ترك محرمات، فعل واجبات )

2) حرف نزدن بين زيارت عاشورا   ( در يك مجلس خوانده شود ).

3) شروع زيارت عاشورا روز چهارشنبه باشد.

4)  اداي صحيح عبارات زيارت عاشورا .

5) به جز اهل منزل كسي از خواندن زيارت عاشورا مطلع نگردد.

6) بين طلوع و غروب آفتاب خوانده شود.

7) چهل روز مستمر خوانده شود و هر روز صدقه براي سلامتي آقا امام زمان (عج) داده شود.

8) بانوان در ايام خاص , خواندن زيارت عاشورا را به شخص ديگري واگذار نمايند.

http//www.hoda.ws  

 

دلم و گره زدم به پنجرش دارم میرم

 

خیلی خسته ام  

 به دور و برم نگاه می کنم ! کسی نیست کمکم کنه !

 نه اینکه به اساتیدم جسارت کنم ، نه ... اما منظورم اینه که اعضاء و جوارحم  

 حواس ظاهری و باطنی ام ،دلم ،روحم ،نفسم....

یارم نیستند...کمکم نیستند...

آخ دلم برا امام (ره) برا شهداء برا اونایی که میشناختمشون و شهید شدن...

تنگ شده...دارم میمیرم ...

خسته شدم ...

راستی این هفته حاج آقا عجب حرفهایی زد! عجب حالی داشت! عجب حالی کردیم!

چی میگفتم...آهان ...

ماه رجب داره تموم میشه ...حتما میشه کاری کرد... دست به تلفن شدم

جلساتم رو کنسل کردم و گفتم دارم میرم...

دارم میرم امام رضا(ع)...جونم فداش بشه که ایام زیارتیشه...

 

 

دلم مریضه ،میرم پیش طبیبم...برم که کارد به استخون رسیده...

دیدی بعضی مریضیها طوریه که درد میکشی؟ آره ،دیگه دارم درد میکشم..

اینقده درد میکشم که صدای ناله گوشخراشم همه رو اذیت کرده ...

آه سرگردونی توی صحنها...سر گذاشتن رو دیوار حرم...نگاه به ضریح...

شب 27 رجب با زیارت جامعه...فردا شبش با کمیل علی ...چه شود....

اگه اجل مهلت بده ...

موقع برگشتن از مکه تو هواپیما یهویی زدم زیر خنده،بغل دستیم گفت : چیه ؟!!!!

گفتم هیچی !تازه یادم اومد تو این ده –دوازده روزه اصلا خودم رو دعا نکردم ...

همش این و اون رو دعا کردم!!!!!

دعام کنید به یادتون هستم زیاد زیاد زیاد

 

السلام علیک یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر(ع)روحی فداه

 

http://img.tebyan.net/big/1383/01/180101881361022291000108188721694312309.jpg

فیض۵ کلام نورانی از امام مظلوممان نوش جانتان

 

دوست داري به ثواب زيارت امام زمان خودت برسي؟ دوست داري جز ياران و كمك كاران امام زمانت باشي؟

امام موسي كاظم عليه السلام فرموده اند:

« كسي كه نمي تواند ما را زيارت نمايد، پيروان صالح ما را ديدار كند كه ثواب زيارت ما برايش نوشته مي شود و هركس نمي تواند ما را صله كند ، پس نيكان پيرو ما را صله نمايد ،‌براي او ثواب صله ما نوشته مي شود»

كامل الزيارات، 319، باب 105 به نقل از مكيال المكارم، تكاليف بندگان نسبت به آن حضرت، تكليف سي و يكم: سعي در خدمت كردن به آن حضرت عليه السلام

قالَ الإمام موسى بن جعفر الكاظم (عليه السلام) : ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلى عَبْد مُؤْمِن فَيُلْهِمُهُ

اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّعاءَ إِلاّ كانَ كَشْفُ ذلِكَ الْبَلاءِ وَشيكاً، وَ ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلى عَبْد

مُؤْمِن فَيُمْسِكُ عَنِ الدُّعاءِ إلاّ كانَ ذلِكَ الْبَلاءُ طَويلاً، فَإذا نَزَلَ الْبَلاءُ فَعَلَيْكُمْ بِالدُّعاءِ

وَ التَّضَرُّعِ إلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

([ اصول كافي: ج 2، ص 471، ح 2. وسائل الشّيعة: ج 7، ص 44، ح 8674.])

حضرت امام موسي كاظم (عليه السلام) فرمود : نيست بلائى كه بر مؤمن وارد شود مگر آن كه به وسبله دعا سريع بر طرف مى گردد; و چنانچه دعا نكند طولانى خواهد، پس هنگامى مصيتى و بلائى وارد شد، به درگاه خداوند دعا و تضرّع كنيد

 قالَ الإمام موسى بن جعفر الكاظم (عليه السلام) : رَحِمَ اللهُ عَبْداً تَفَقَّهَ، عَرَفَ النّاسَ

وَلايَعْرِفُونَهُ.

([ نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر حلوانى: ص 122، ح 2.])

حضرت امام موسي كاظم (عليه السلام) فرمود: خداوند متعال رحمت كند بنده اى را كه در مسائل دينى تفقه و تحقيق نمايد (فقيه و عالم باشد) و نسبت به مردم شناخت پيدا كند، گرچه مردم او را نشناسند و قدر و منزلت او را ندانند.

قالَ الإمام موسى بن جعفر الكاظم (عليه السلام) : إنَّ أهْلَ الاْرْضِ مَرْحُومُونَ ما يَخافُونَ، وَ أدُّوا

الاْمانَةَ، وَ عَمِلُوا بِالْحَقِّ.

([ تهذيب الأحكام: ج 6، ص 350، ح 991، وافى: ج 4، ص 433، ح 2273.])

فرمود: اهل زمين مورد رحمت - و بركت الهى - هستند، مادامى كه خوف و ترس - از گناه و معصيت داشته باشند -، اداى امانت نمايند و حقّ را دريابند و مورد عمل قرار دهند.

قالَ الإمام موسى بن جعفر الكاظم (عليه السلام) : اِيّاكَ وَ الْمِزاحَ، فَاِنَّهُ يَذْهَبُ بِنُورِ ايمانِكَ، وَ

يَسْتَخِفُّ مُرُوَّتَكَ.

([ وسائل الشّيعة: ج 12، ص 118، ح 15812.])

 فرمود: بر حذر باش از شوخى و مزاح ـ بى جا ـ چون كه نور ايمان را از بين مى برد و جوانمردى و آبرو را سبك و بى اهميّت مى گرداند.

 

حکایاتی شگرف از حضرت امام کاظم(علیه السلام)

در ادامه مطلب

ادامه نوشته

حدیث رفاقت...

 
دوست واقعی از نظر امیرالمومنین حضرت علی(ع)روحی فداه
 
امیرالمومنین امام علی بن ابی طالب،شیر خدا،حیدر،شیعه،imam ali،amir
 
امام علی عليه السلام :
 
اَلصَّـديقُ الصَّدُوقِ مَنْ نَصَحَكَ فى ‏عَيْبِكَ، وَ حَفِظَكَ فى غَيْبِكَ وَ آثَرَكَ عَلى نَفْسِهِ؛


دوست راستين كسى است كه نسبت به عيب‌هايت نصيحت و خيرخواهى كند
 
و پشت سرت، آبرويت را حفظ كند
 
و تو را بر خويش مقدّم بدارد و ايثار كند.

ميزان الحكمة: ج ۵، ص ۳۱۱ عماریون