شب قدر و وداع ابو تراب (ع)

 

شب هزار شب

 

مراسم شب قدر در مهديه تهران

رمضان، قله ‌ايمان در ماه‌هاي خداوند است و شب‌هاي قدر، پرچم فتحي است كه نماد پيروزي بر شيطان در اين قله است.
رمضان، ميدان مسابقه‌اي است براي بندگان صالح به جهت رسيدن به نقطه پيروزي در شب‌هاي قدر.
بياييم براي احياي اين شب‌ها، معرفت و انصاف علي را تا سحرگاه‌ايمان در دل خود بيدار نگه داريم تا احكام قرآن را نه بر سر كه در سر نهيم.
امام محمدباقر(ع): «دعا، قضاي حتمي را گرچه قطعي شده باشد، برمي‌گرداند».
الهي! توفيقي عطا فرما كه با نزول ملائكه و روح (كه اعظم فرشتگان است) آنچه از اعمال ما كه در اين شب به خدمت امام زمان(عج) عرضه مي‌شود، مقدرات آينده ما را به خير و صلاح مبدل كند!
در خبر است كه چون شب قدر مي‌شود، منادي از آسمان هفتم ندا مي‌كند كه حق‌تعالي هر كه را كه به زيارت امام حسين(ع) آمده است، آمرزيد.
الهي! امشب به اشك ديدگانم غسل مي‌كنم و به روشنايي اين شب‌ها قَسَمَت مي‌دهم كه با نسيم عفو خود، بر علفزار آتش‌گرفته جانم بوزي.
قدرِ شب‌هاي قدر را كسي مي‌داند كه طلوع صبح اين شب‌ها را آغاز اولين روز از تولد دوباره خود قرار دهد و عزم راستين ترك گناه كند.
رد قضاي اهلي در شب‌هاي قدر هنگامي است كه دست رد به سينه شيطان مي‌زنيم و وسعت روزي، نيازمند بستن دريچه‌هاي تنگ‌نظري است.
رسول خدا(ص): «محروم كسي است كه از خير امشب (شب قدر) محروم بماند. خوشبخت آن كسي كه در اين شب، خورشيد آمرزش الهي، روشن‌گر صبح فردايش باشد».
ليلة القدر، درختي است پر از ميوه شيرين بخشايش كه تنها تلنگري بر آن براي نجات هر دو جهان كافي است.
از عجايب الهي، اوج فرصتي است كه در شب‌هاي قدر، نصيب انسان مي‌شود و تيره‌بخت، دلي است كه در اين شب‌ها خود را در معرض نسيم رحمت الهي قرار نمي‌دهد.
الهي، شب زنده‌داري‌ام در اين شب براي رهايي از شب‌هاي تيره دروني من است؛ نوري از خود بر من بتابان تا بيدار باشِ خوابگاهِ مرگم باشد.
امام صادق(ع): «برآوردِ اعمال، در شب نوزدهم، تصويب آن در شب بيست و يكم و تنفيذ آن در شب بيست و سوم انجام مي‌گيرد».

شب قدر در کلام معصومین(علیهم السلام )

 

شب قدر

برترى شب قدر
قيل لابى عبد الله (عليه السلام): كيف تكون ليلة القدر خيرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فيها خير من العمل فى الف شهر ليس فيها ليلة القدر.
از امام صادق (عليه السلام) سوال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟
حضرت فرمود: كار نيك در آن شب از كار در هزار ماه كه در آنها شب قدر نباشد بهتر است.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 256، ح 2
احياء شب قدر
عن فضيل بن يسار قال: كان ابو جعفر (عليه السلام) اذا كان ليلة احدى و عشرين و ليلة ثلاث و عشرين اخذ فى الدعا حتى يزول الليل فاذا زال الليل صلى.
فضيل بن يسار گويد: امام باقر (عليه السلام) در شب بيست و يكم و بيست‏سوم ماه رمضان مشغول دعا مى‏شد تا شب بسر آيد و آنگاه كه شب به پايان مى‏رسيد نماز صبح را مى‏خواند.
وسائل الشيعه، ج 7، ص 260، ح 4
تقدير اعمال
قال الصادق (عليه السلام): التقدير فى ليلة تسعة عشر و الابرام فى ليلة احدى و عشرين و الامضاء فى ليلة ثلاث و عشرين.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مى‏گيرد و تصويب آن در شب بيست ويكم و تنفيذ آن در شب بيست‏سوم.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 259

 --------------

خورشید بی افول

 

پس زمینه و تصاویر برای ۱۹ رمضان و شهادت امام علی(ع) بک گراند و والپیپر برای ۱۹ رمضان و شب های قدر عکس و پوستر و والپیپر با موضوع ۱۹ رمضان و شهادت امام علی (ع) والپیپر ویژه شهادت امام علی (ع) والپیپر شهادت امام علی (ع) والپیپر و تصاویر ویژه شهادت امام علی (ع) پس زمینه و بکگراند ویژه شهادت امام علی (ع) ویژه شهادت امام علی (ع) تصاویر مخصوص شبهای قدر شب قدر

بدرود، کوچه‏های بی‏وفا!
محبوبه زارع

چشم انتظارِ چه نشسته‏اید، کوچه‏های بی‏وفا؟ آن عابر مهربان، امشب شما را به رونق گام‏های خویش، بار نخواهد داد. چه بیهوده در خود می‏لولید، تأسف‏های کوفی؟! آن بزرگ صبور، دیگر شِکوه‏های شما را در چاه نخواهد ریخت. اشک بریزید، یتیمانِ زمین؛ هیچ کس پس از او در حق شما پدری نخواهد کرد!
نفرینی که علی علیه‏السلام کرد!
همین چند ساعت پیش بود. در رؤیای صادق، با رسول حقیقت، ملاقات و از بی‏وفایی امت گلایه کرد؛ چنان اندوهی، سینه وسیع پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را متراکم ساخت که فرمود: نفرینشان کن!
و رحمانی‏ترین مرد خدا، پلک برهم نهاد و نفرین کرد: (خدایا! مرا از این مردم بگیر! ) از آن لحظه، نفس خاک در خویش محبوس ماند و جان زمان به لب آمد. خدایا! این نهایت فقر عالم خواهد بود، اگر علی علیه‏السلام را پس بگیری!
اگر در کوفه، چشم‏های کودکان یتیم به در دوخته شده تا مرد نان و خرما، پدرانه بیاید؛ از این پس گَرد یتیمی بر سر همه عالم خواهد نشست. آری! هستی به مفهوم واقعی، به یتیمی رسیده است، این را گریه‏های ممتد خلایق در سوگ صبورترین امام حماسه و سکوت، به روشنی گواهی می‏دهد.

.... و علی علیه‏السلام رفت
معصومه داوودآبادی

ناگهان برقی زد و بارانی از خون، آسمان محراب را جاری کرد؛ باران یکریزی که قرن‏هاست چشمان عدالتخواه زمین را شعله‏ور کرده است.
رمضان چهلم هجری، این ثانیه‏های دهشتناک را خوب به خاطر دارد؛ لحظاتی که کوچه‏های کوفه از بارقه‏های آفتاب، تهی شد و آسمان و زمین، دست در گردن یکدیگر، فاجعه را گریستند.
علی رفت و این دو روزه پست دنیا را به طالبانش واگذاشت؛ او رفت و شهر، در غربتی جاویدان، روزهای سیاهش را به سوگ نشست.

چشمانت، خلاصه مهربانی بود

تو از تولد پروانه‏ها می‏گفتی و بهاری که در رگ‏های عدالت جاری است.
پرهای زخمی سهره‏ها را تحمل نداشتی و چهره پژمرده بنفشه‏ها، دلت را می‏آزرد. شبانه‏های زیادی را در کوچه‏های فقیر، به استمداد دست‏های خالی پینه‏بسته راه افتاده بودی. جانت با تپش‏های قلب مظلومان، هماهنگ بود. چشمان رئوفت، خلاصه مهربانی بود و شانه‏های پدرانه‏ات، میعادگاه نوباوگان اسیر در چنگال بی‏پناهی.
تو آمده بودی تا جوان‏مردی، مانا شود و رفتی، تا درس آزادگی‏مان بیاموزی.

ای اتفاق سرخ!

ای اتفاق سرخ! در هزار توی بی‏رحم ظلم و جهالت، نفس‏های پرتپش عدالتِ تو بود که سودجویان را عقب می‏راند. نامت، وجدان‏های بیدار را به کرنش می‏خواند. نگاهت، قانون همیشه انسانیت است و کلامت، دریایی که صدف‏های بی‏شمارش، تا جهان باقی است، از مروارید راستی و عدل، بی‏نیازمان می‏کند.
اگرچه نیستی، ولی هیچ دستی، از آسمان آبی کرامتت ناامید نیست. حضور قاطعت، پنجره‏های زمین را آفتابی بی‏بدیل است. بزرگت می‏داریم و ایمان داریم که «مرگ، پایان کبوتر نیست».

دیگر صدای پای عدالت را نخواهیم شنید
عباس محمدی

شب‏های سیاهی بر ما می‏گذرد. آسمان، طعم روز را فراموش کرده است. رنگ ماه، پریده‏تر از آفتاب‏های پشت ابر مانده است. ستاره‏ها، بی‏قرار دیدن تواند؛ حتم دارم که تا سپیده دوام نخواهند آورد. شب، در خودش سیاه مانده است؛ سیاه‏تر از همه لباس‏های عزا.
بعد از تو دیگر نسیم، زلف درختان را شانه نخواهد کرد و عطر یاس‏ها، تا پشت پنجره‏ها قد نخواهند کشید و هیچ شبنمی از سحر نخواهد چکید.
بعد از تو، دست‏های صبح، پر از طعم مرگ خواهند شد و زندگی به همه آینه‏ها پشت خواهد کرد.
صدای پای عدالت را نمی‏توانم از کوچه‏های دلمرده کوفه بشنوم. گرد یتیمی، بر شانه‏های زمین سنگینی می‏کند. دیگر مأذنه، صدای اذان تو را نخواهد شنید. آفتاب امامت تو دیگر بر روزهای بعد از تو نخواهد تابید. سایه دست‏های سخاوتمند تو، دیگر سایه‏بان روزهای تنهایی مسلمانان نخواهد شد.
تو، عشق و مهربانی را به هم پیوند می‏زدی. تو برکت بی‏نهایتی بودی که بر زمین جاری بود. چگونه شب، بعد از تو سر از سجده بردارد؟! زمین از شرم، در شب‏های سیاه پنهان می‏شود.

سه شب است که...

سه شب است که بغض‏های دنیا، در گلویم جا خوش کرده است. سه شب است که اشک‏هایم، راه به جایی نمی‏برند. کاسه‏های شیر، چشم انتظاراند؛ اما اشک‏های یتیم نیز بوی تو را نخواهند شنید. انگار ابرها بعد از عمری، داغ نباریدنشان را باید در ناودان‏های خاک گرفته کوفه، خالی کنند. کوه‏ها هنوز ایستاده‏اند تا آفتاب، بر شانه‏شان بیدار شود؛ شاید لبخند دوباره تو، روز را روشن کند. رودها چون دسته‏های عزادار، بر سر می‏کوبند و به دنبال ردپای تو، خاک را می‏گردند.
سه شب است که نسیم، عطر خوش دهانت را که چون غنچه‏ها به سلام باز می‏شود، نشنیده است. سه شب است که....

به عدالت سوگند!
میثم امانی

به عدالت سوگند که عدالت یعنی چشم‏های تو.
عدالت را باید از چشم‏های تو آموخت که سفره‏های بی‏نان را می‏فهمد، کلبه‏های بی‏تنور را نیز.
کوره آفتاب، تو را نمی‏سوزاند؛ دل تو را اجاق خاموش خانه‏هایی می‏سوزاند که مردان‏شان، پا در رکابت شهید شده‏اند.
تاریخ را به نظاره نشسته‏ام؛ چه حسرت‏ها که نخورده است! کیست که چون تو راضی نباشد دانه گندمی را از مورچه‏ای برباید به ظلم؛ یا برادرش را حتی برگرداند به یأس؟!
دور و برت آکنده بود از جگرهای برشته؛ از نان و عسل؛ ولی تو سیر نخوابیدی.

علی، عین عدالت است

عدالت‏ات را می‏بینم که به خون غلتیده است در محراب.
جهان، آبستن آشوبی دیگر است.
چه سرها که به تاراج نرفت؛ چه دل‏ها که به خاکستر ننشست؛ چه قدم‏ها که در گل نماند؛ چون تاب عدالت تو را نداشتند! تنها خفاشان‏اند که تاب آفتاب نیمروز را ندارند. مرنج... ! که «عین» علی علیه‏السلام ، با «عین» عدالت یکی است؛ عدالت، عین علی علیه‏السلام است.
مرنج ... ! اگر تمام قافله‏ها را به شهادت تو گسیل داشته‏اند، در برابر تمام دنیایشان بایست! دین تو یعنی این!

فریاد بزن!

جهان آبستن آشوبی دیگر است.
«از باغ می‏برند چراغانی‏ات کنند *** تا کاج جشن‏های زمستانی‏ات کنند
پوشانده‏اند صبح تو را ابرهای تار *** شاید به این بهانه که بارانی‏ات کنند»
هنوز دست‏های کمیل هست که بگیری و شمه‏ای از آنچه دیده‏ای، باز بگویی.
عمار را بردند، مالک را بردند؛ ولی هنوز دست‏های کمیل هست. شب‏هایِ نیمه را قبضه کن! انسانیت نمرده، نفس می‏کشد هنوز؛ فریادت طنین می‏اندازد در آفاق؛ تاریخ یعنی بسامد هزار بار فریاد تو؛ فریاد بزن؛ که تاریخ را به تکاپو واداری!

قَدرت را ندانستند

بستر، مرگ حقیرانه است برای تو... ؛ بایست تا نپندارند که به زانو درخواهی آمد!
بایست که عدالت، به تکیه تو می‏ایستد. ای صدای عدالت انسانی! بایست و شانه نخل‏ها را بچسب که صاعقه‏ها پی در پی می‏آیند؛ جمل، صفین، نهروان. باور کن که چاه می‏خشکد؛ دردهای تو سنگین اند و چاه‏ها، دمل‏های سر باز کرده زمین‏اند؛ از غصه رنجی که می‏بری!
قَدرت را ندانستند؛ قدر تو، در شب قدر معلوم می‏شود. گفته بودی که خواب دیده‏ام؛ خواب دیده بودی که محاسن‏ات از خون رنگین خواهد شد.
زندگی کوچک است برای تو؛ شهادت تو پایان نیست، آغازی است. شهادت، به بلندایت خواهد رساند و مظلومیت از آن پس به اوج خواهد رفت.
به حقیقت سوگند، که حقیقت یعنی دردهای تو... «علیٌّ مع الحق و الحقّ مع علیٍّ».

خورشید عدالت غروب کرد
سودابه مهیجی

همه دنیا، پشت این در نشسته و سر بر زانوی اندوه و بی‏سرنوشتی خویش گذاشته.
همه دنیا، پشت این در، محزون گریه می‏کند و دعایی هراسان مدام تکرار می‏شود و آن سوی در، تمام آبروی زمین، زخمی و خسته، بر خاک افتاده؛ دریای بی‏کرانه‏ای با رخساری پریده‏رنگ، بی‏تلاطم و آرام، در بستر کسالت، خمیده و کبوتر جانش، بین رفتن و ماندن، در هروله است.
این سومین شب است که خورشید، از کوچه‏های کوفه دیگر عبور نمی‏کند.
این سومین شب است که تنور بیوه‏زنان، خاموش مانده و رونق سفره‏های یتیمی، تأخیر کرده است.
سومین شب است که محراب، بغض‏آلود بوسه بر سجده‏های عدالت نزده و سرنوشتِ ناتمامِ توحید، بلاتکلیف و دلواپس، پشت در این خانه نفس نفس می‏زند، تا مبادا نفس‏های «او» تأخیر کند و زمین، بی‏امیر و کوفه، بی‏آبرو و امامت، بی‏خطبه بماند.

نگذار عدالت، مدفون شود!

آه! به او بگویید سوسوی بی‏رمق چشمانش را زمانه تاب نمی‏آورد.
به او بگویید، یتیمیِ فراگیر، پشت دروازه‏های زمان کمین کرده و منتظر است که تو نباشی، تا بر شانه‏های زمین، آوار شود.
برخیز مرد! این بستر ناخوشی برازنده تو نیست. تو غیرت حماسه‏های توحید و هیبت جانفشانیِ خداخواهی.
تو، گذشته نهروان و جملی... ؛ گذشته لیلة المبیت و صفین؛ گذشته «شقشقیه» و خیبر و «کمیل» و های های شب‏های نخلستان.
برخیز «هل أتی»ی معصوم! نگذار که بی‏تو، «یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»، بی‏مصداق بماند.
نگذار که بی‏تو، عدل در زمین مدفون شود!

آه از فرق شکافته!

اشک‏های کودکانه، پشتِ این درِ خاموش، کاسه‏های شیر را به دوش می‏کشند و پدرِ بی‏چون و چرای خویش را بی‏سراغ مانده‏اند.
کفش‏هایی خسته و پیراهنی زمخت، دلتنگ‏اند تا دوباره مثل تمام شب‏های قدیم، عصمتی غریب را در هیئت مردی آسمان به دوش، به پس‏کوچه‏های نیمه‏شب ببرند، تا نان و خرمایِ خانه‏های بی‏سفره را در رگ‏های گرسنگی زمین جاری کند.
ولی دیگر نه چاه‏های غریبستان، ناله‏های حیدر را به آغوش می‏کشند، نه کودکانِ بی‏سرپرست، بر شانه‏های غریب کوفه، بازی‏های سرخوشانه را لبخند می‏زنند.
آه از دستار زرد و فرق شکافته!
آه از تابوتی که بر شانه‏هایی نامرئی، راه می‏پیماید!
آه از لب‏های پرهیز رمضان، که در سجده سحرگاهان، به خون نشست!
آه از پیشانیِ دریده‏ای که شمشیرِ قاتل خویش را بر سفره اکرام می‏نشانَد!

آمدم، فاطمه مظلوم!

فاطمه علیهاالسلام ، چشم به راه است و دلواپس؛ با لبخندی که آغوش گشوده بر کبوتر جان علی...

آمدم فاطمه مظلوم من!

آمدم یا رسول الله؛ خسته و بی‏تاب؛ خسته و دلزده از خاک؛ با سی سال غربت و تنهایی آمدم.

آه که دنیا، چه گذرگاه سختی‏ست!

آه که کوچک‏ترین زخم دنیا، شمشیری بود که بر فرقم نشاند؛ که غم‏های این سالیانِ مجبور، سهمگین‏تر بود.
بگذار اهالی روزگار، پایان زمزمه‏های شبانه را به عزا بنشینند!
بگذار داغ عدالت، بر دل‏های شبزده بماند!
دیگر کسی نجوا نمی‏کند: «مَوْلایَ یا مَوْلایَ أَنْتَ الْمَوْلی وَ أَنَا الْعَبْد...»

--------------

بهره بیشتر در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

به شکرانه ولادت کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی (ع)

 

السلام علیک یا ابا محمد یا حسن ابن علی (ع) 

دل نوشته هایی در ولادت حضرت

به میهمانی لبخند علی (ع) و فاطمه (س) برویم
رقیه ندیری

ماه به نیمه رسیده است، دارد باران شکوفه و لبخند می‏بارد و شهر، 

در زلال تبسم خداوند، نفس تازه می‏کند.
شهر، سال سوم هجری را نفس می‏کشد و بشارتی که از فقیرترین خانه تکثیر می‏شود کام‏ها را شیرین کرده است. علی و فاطمه علیهماالسلام ـ این دو روح کامل آفرینش ـ به نوزاد خویش می‏نگرند؛ به اولین ثمره پیوندشان، آن وقت، رو به خداوند می‏چرخند و به شکرانه این مولود، سر به سجده شکر می‏برند.
علی و فاطمه به نوزاد خویش می‏نگرند. به قداستی که باید به ارث برده باشد، می‏اندیشند و به صبری که باید با گوشت و خونش عجین شده باشد و در معصومیت‏اش غرق می‏شوند.

شبی که ماه بر زمین نشست
سودابه مهیجی

ستاره‏های سو سو زن، در آسمان رمضان، نشسته بودند و ماه کاملِ درخشنده را تحسین می‏کردند. ناگاه، بارقه‏ای از زمین به پشت آسمان درخشیدن گرفت.
از آن بالادست دور، از آن ملکوت اوج گرفته، ستاره‏ها دیدند که در زمین، ماه نورسیده‏ای در قنداقه متبرکش؛ به سمت آسمانیان لبخند می‏زند. دیدند که آغوش فاطمه، شکلی مادرانه به خویش گرفت و آن ماه منیر را به سینه فشرد و دیدند که مهتاب، از شرم آن رخساره روشن، سر در ابرها فرو کرد.
خدایا! این چه شبی است که جای آسمان و زمین عوض شده... که ماه در زمین نشسته و به سمت آسمان، رخساره نشان می‏دهد!
ستاره‏ها، از تلألؤ خود دست کشیدند و مبهوت به تماشا ماندند و حسرتی ممنوع، سرا پایشان را فراگرفته است؛ حسرتی به رنگ یک آرزو؛ آرزویی که زیر لب زمزمه می‏کرد: ای کاش من ستاره این ماه سپیدبخت بودم و اطراف او،

در طوافی ابدی سو سوی خویش را شب و روز عرضه می‏کردم.

سلام بر اقیانوس کرامت!

سلام بر لحظه‏هایی که تو را آوردند!
سلام بر آغوش «کوثر»، که با رسیدن تو مادرانه شد!
سلام بر لبخند سرافراز علی علیه‏السلام ، که در طلوع تو اتفاق افتاد!
سلام بر لب‏های رسول اللّه‏ که میلاد تو را به درگاه پروردگار، سبحه گفت و نام یگانه‏ات را از دست جبرئیل گرفت و در گوش عصمتت زمزمه کرد!
سلام بر تو، امامتِ فردای پس از علی!
سلام بر تو، شباهتِ بی‏شائبه محمدی!
سلام بر اقیانوس کرامت و سخاوتی که از دامان «کوثر» و «ابوتراب» برخاسته و مقدر است که در روزگارانی نه چندان دور، وارث تمام صبر فاطمی و عدل علوی،

در زمانه بی‏حیدر، امیرالمؤمنین باشد و زخم‏ها و طعنه‏های روزگار را جز به سکوت، پاسخی بر زبان نیاورد!

به بهشت، منسوبی

گهواره‏ای معصوم، گوش به لالایی مادرانه زهرا سپرده است

و خواب روزگاران در راه می‏بیند.

تاریخ، پشت سر این گهواره ایستاده و چشم‏انتظار قد کشیدن اوست،

تا کریم اهل بیت (ع) و سفره اطعام همیشگی مدینه را با چشم‏های خویش ببیند؛

 تا دستان صلح عدالت را نظاره‏پ کند که در ازدحام بیعت‏های شکستنی،

 تنها به جا می‏ماند و با شمشیر فرو خفته در نیام، با شمشیر خون نریخته،

 تزویر کفر را برملا می‏کند.
آه، ای فرزند نهج البلاغه و فدک؛ ای نواده قرآن و شق‏القمر؛

ای برادر کربلا و عطش! با این همه قرابت و خویشاوندی،

با این همه سلسله‏وار عزت که تو را از هر سو در برگرفته،

تو از هر طرف به بهشت منسوبی،

 با تو، تمام مسیرها،به ابدیت بهشت می‏رسند.

مجتبای هستی

مجتبای هستی! حتی اگر شبیه‏ترین به رسول اللّه‏ نباشی، حتی اگر پای پیاده خویش را بیست و پنج بار در بیابان‏ها به طواف کعبه نبری، باز هم دست عطای بی‏منتهایی و امام حلم سر به فلکی که دشنام بیگانه را به لبخند،

آغوش می‏گشاید و بر سفره کرامت می‏نشاند.
سرآغاز سلاله زهرا، خوش آمدی! تو فرزند علاقه دو عصمت بی‏پایانی؛

مظلوم مضاعف تاریخ که در پس نامش، سکوت و خون‏جگری نهفته است.
نامت، کبوتر سپیدی است که با شاخه‏ای از زیتون، به نظاره تاریخ ایستاده.
بر بلندای قرن‏های جبر و ستمگری، کاش بشر،

با دست‏های صلح تو برای همیشه بیعت کنند.

 مختصری از زندگینامه حضرت

در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

به بهانه وفات ام المومنین حضرت خدیجه علیهاالسلام

 

السلام علیک یا زوجه الرسول . یا ام الزهراء (س)

 

الف. مقام خدیجه در پیشگاه الهی

خداوند متعال بارها موقعیت و مقام خدیجه را از طرق گوناگون آشكار نموده، و از منزلت رفیع او در درگاه الهی پرده برداشته است كه به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:


1. سلام خاص الهی
بارها سلام سفارشی و مؤكّد ربوبی توسط جبرئیل به محضر خدیجه رسیده است. ابو هریره نقل كرده است كه: «أتی جَبْرَئیلُ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله، فَقالَ: هذِهِ خَدیجَةُ قَدْ أتَتْكَ مَعَها إناءٌ مُغطّی فیه إدامٌ أوْ طَعامٌ أوْ شَرابٌ فَإذا هِیَ أتَتْكَ فَاقْرَأ عَلَیْهاالسَّلامَ مِنْ رَبِّها، وَ مِنِّی السَّلام ... [ ]؛ جبرئیل نزد پیامبر آمد و گفت: خدیجه همراه با ظرفی سر پوشیده كه در آن خورشت یا غذا یا نوشیدنی است نزد تو می‌آید، پس هرگاه آمد، سلام پروردگارش و سلام من را به محضر او برسان.»
در روایت دیگری می‌خوانیم: «إنَّ جَبْرَئیلَ أتی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقالَ إقْرَءْ خَدیجَةَ مِنْ رَبِّها السَّلامَ فَقالَ رَسولُ الله صلی الله علیه و آله: یا خَدیجَةُ هذا جَبْرَئیلُ یُقْرِئُكَ مِنْ رَبِّكِ السلامَ، قالَتْ خَدیجَةُ: اللهُ السَّلامُ وَ مِنْهُ السَّلامُ وَ عَلی جَبْرئیلَ السَّلامُ [ ]؛ به حقیقت جبرئیل نزد پیامبر آمد پس گفت: به خدیجه از طرف پروردگارش سلام برسان، پس حضرت فرمود: ای خدیجه این جبرئیل است كه از طرف پروردگارت سلام می‌رساند. خدیجه گفت: خدا سلام است و سلام [و سلامتی] از اوست و بر جبرئیل سلام باد.»
امّا سلام سفارشی جبرئیل علاوه بر آنچه كه در ضمن روایات قبلی اشاره شد در روایت دیگری با سند صحیح از طریق بزرگان رواة شیعه، به این صورت نقل شده است: «عَنْ زُرارة وَ حَمْران بنِ أعْیَنْ وَ مُحَمَّد بن مُسْلِمْ عَنْ أبی جَعْفَر علیه السلام، قالَ: حَدّثَ أبو سَعید الخِدِری أنَّ رَسولَ الله قال: إنَّ جَبْرَئیلَ أتانی لَیْلَةً اُسری بی فَحینَ رَجَعْتُ قُلْتُ: یا جَبْرَئیلُ هَلْ لَكَ مِنْ حاجَةِ؟ قالَ: حاجَتی أنْ تَقْرَءَ عَلی خَدیجَةَ مِنَ اللهِ وَ مِنِّی السّلامَ وَ حَدَّثَنا عِنْدَ ذلِكَ أنَّها قالَتْ حینَ لَقِیَها نَبیُّ الله فَقال الَّذی قالَ جَبْرَئیلُ فقالَتْ: إنَّ الله هُوَ السَّلامُ وَ مِنْهُ السَّلامُ وَ إلَیْهِ السَّلامُ وَ عَلَی جَبْرَئیلَ السَّلامُ[ ]؛ امام باقر علیه السلام به زراره و حمران و محمد بن مسلم چنین روایت كرد كه ابوسعید خدری نقل كرد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن شبی كه در معراج بودم، به هنگام بازگشت جبرئیل نزد من آمد. به جبرئیل گفتم: ای جبرئیل! آیا حاجتی داری؟ پاسخ داد: حاجت من این است كه از طرف خدا و من به خدیجه سلام الله علیها سلام برسانی. و نقل كرد كه: چون رسول خدا پیغام جبرئیل را به خدیجه رسانید، خدیجه پاسخ داد: همانا خدا سلام است و سلام ‍]و سلامتی] از اوست و سلام به سوی اوست و بر جبرئیل سلام باد.»


2. فرستادگان ویژه الهی
هر كس در مسیر الهی حركت كند، خداوند هرگز او را رها نكرده و تنها نخواهد گذاشت. نمونه بارز آن سرگذشت خدیجه كبری سلام الله علیها است. هنگامی كه وضع حمل آن بانو نزدیك گشت، به زنان قریش و بنی‌هاشم پیغام داد كه مرا در این امر یاری نمایید، ولی آنان پاسخ دادند: ای خدیجه! چون تو در ازدواجت از سخنان ما سرپیچی نمودی، و محمد یتیم را به همسری برگزیدی، ما نیز تو را یاری نمی‌كنیم. خدیجه از این جواب سخت غمگین گشت، در این هنگام چهار زن همانند زنان بنی‌هاشم وارد شدند در حالی كه خدیجه از دیدن آنان هراسان بود، یكی از آن چهار زن به خدیجه گفت: غمگین مباش، پروردگارت ما را برای یاری تو فرستاده است. ما خواهران و یاوران تو هستیم. من «ساره» هستم، این «آسیه دختر مزاحم » رفیق بهشتی تو است و این هم «مریم دختر عمران» است و این یكی «كلثوم خواهر موسی بن عمران» است. خدا ما را برای كمك به تو فرستاده است تا یاور و پرستار تو باشیم[ ]...» راستی كه باید گفت: ﴿ألَیْسَ اللهُ بِكافٍ عَبْدَهُ﴾[ ؛ آیا خداوند برای [حمایت و دفاع از] بنده‌اش كافی نیست؟»


3. كفن بهشتی
خدیجه كبری سلام الله علیها در لحظات احتضار «اسماء بنت عمیس» را به نزد خویش طلبید و در مورد دخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها به او سفارشاتی كرد. آنگاه فاطمه را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله واسطه قرار داد كه از رسول خدا، خواهش كند تا یكی از لباس‌های خود را كفن خدیجه قرار دهد. وقتی فاطمه نزد پدر رفت و درخواست مادر را مطرح كرد، اشك از چشمان حضرت جاری گشت، چیزی نگذشت كه جبرئیل نازل شد در حالی كه كفنی از بهشت همراه خویش داشت كه خداوند آن را برای خدیجه فرستاده بود.[ ]
آری انسانی كه تمام ثروت خویش را دو دستی در راه خدا تقدیم نموده است، در پیشگاه الهی این عظمت را پیدا می‌كند كه خداوند كفن بهشتی برای او بفرستد، و اینگونه از ایثار و انفاق او تقدیر به عمل آورد.

 
4. در قصری از بهشت
قبل از رحلت خدیجه كبری، خداوند متعال بارها توسط پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله از جایگاه ویژه خدیجه در بهشت خبر داد، از جمله «عکرمه» از «ابن عباس» نقل می‌كند كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اَفْضَلُ نِساءِ أهْلِ الجَنَّةِ خَدیجَةُ بِنْتُ خویلدْ، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحمَدٍ وَ مَرْیَمُ ابْنَتَ عِمْرانَ وَ آسِیَةُ بَنْتُ مزاحِمْ ...؛ بهترین زنان بهشت اینانند، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمّد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون).»[ ]
و از عبدالله جعفر نقل شده است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «أمِرْتَ أنْ أُبَشِّرَ خَدیجَةَ بِبَیْتٍ مِن قَصَبٍ لاصَخَبَ فیهِ ولا نَصَبَ؛ دستور داده شده‌ام كه خدیجه را به خانه طلایی كه در آن زحمت و خصومت، وجود ندارد بشارت دهم.»[ ] و همین مضمون نیز از عبدالله بن ابی اوفی از رسول اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده است.[ ]
آنگاه كه رسول اكرم در حال احتضار قرار گرفت، فاطمه زهرا علیهاالسلام درباره جایگاه آن حضرت در قیامت پرسش‌هایی كرد، از جمله پرسید: «أیْنَ والِدَتی خَدیجَةُ؛ [در آن روز] مادرم خدیجه كجاست؟» حضرت فرمود: «فی قَصْرٍ لَهُ أرْبَعَةُ أبْوابٍ إلی الجَنَّةِ؛ [خدیجه] در قصری است كه چهار در به سوی بهشت دارد.[ ]»

ب. منزلت خدیجه در نزد پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله

هر گاه انسانی در پیشگاه الهی از چنان مقامی برخوردار باشد، نگفته پیدا است كه در نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز دارای منزلتی رفیع است چنانكه تاریخ نیز گواهی می‌دهد كه محبوب‌ترین همسران پیامبر اكرم نزد او، خدیجه كبری علیهاالسلام بود.[ ]
حضرت 24 سال با حضرت خدیجه زندگی كرد و تا زنده بود به احترام او همسر دیگری اختیار نكرد.
«جان دیون پورت انگلیسی» می‌گوید: «با وجود این كه خدیجه در چنان سن و سال [بالایی] بود و به حسب قائده بایستی زیبایی دوران جوانی خود را از دست داده باشد، با این حال محمد تا آخرین دقیقه حیات خدیجه، نسبت به او وفادار ماند و تا زنده بود همسر دیگری اختیار نكرد.»[ ]
جبرئیل نزد پیامبر آمد و گفت: به خدیجه از طرف پروردگارش سلام برسان، پس حضرت فرمود: ای خدیجه این جبرئیل است كه از طرف پروردگارت سلام می‌رساند. خدیجه گفت: خدا سلام است و سلام [و سلامتی] از اوست و بر جبرئیل سلام باد.»
بعد از رحلت آن بانوی گرامی نیز پیامبر صلی الله علیه و آله او را فراموش نكرد و دائماً به یاد او بود كه به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:


1. یاد خدیجه
« عائشه می‌گوید: رسول خدا از خانه بیرون نمی‌رفت، مگر این كه خدیجه را به نیكی یاد می‌كرد و برای او استغفار می‌نمود. روزی از او یاد كرد، من حسد بردم و گفتم: خداوند جایگزین آن پیرزن به تو عطا کرده است!! پیامبر شدیداً خشمگین شد.»
و ادامه می‌دهد كه: رسول خدا فرمود: «خَدیجَةُ وَ أیْنَ مِثْلُ خَدیجَةَ، صَدَّقَتْنی حِینَ كَذَّبَنی النَّاسُ وَ وَازَرَتْنی عَلی دینِ اللهِ وَ أعانَتْنی بِمالِها؛ خدیجه و كجاست مثل خدیجه؟ او مرا تصدیق كرد آنگاه كه مردم مرا تكذیب نمودند و با مال خود مرا بر دین خدا كمك و یاری كرد.» [ ]
این قضیه بارها تكرار شده است؛ از جمله روزی پیامبر اكرم در جمع همسران خویش حضور داشت و از خدیجه یاد نمود و در فراق او گریست. عائشه گفت: بر پیرزن سرخ روی از تیره بنی‌اسد می‌گریی؟ رسول خدا فرمود:
«صَدَّقَتْنی اِذا کَذَّبْتُمْ وَ آمَنَتْ بی اِذْ کَفَرْتُمْ وَ وَلِدَتْ لی اِذْ عَقِمْتُمْ. قالَتْ عائِشَةُ: فَما زِلْتُ اَتَقَرَّبُ اِلی رَسُولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله بِذِکْرِها؛[ ] خدیجه روزی كه شما مرا تكذیب كردید، تصدیق نمود و روزی كه كفر ورزیدید او به من ایمان آورد و فرزند برای من آورد و شما نازا بودید. عایشه اضافه می‌كند: همیشه این گونه بود كه من با بیان خوبی‌های خدیجه به پیامبر خدا تقرّب می‌جستم.»


2. اظهار محبّت به دوستان خدیجه
از آنجا كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله شدیداً به خدیجه محبّت و ارادت داشت، نسبت به دوستان و آشنایان او نیز اظهار محبّت و دوستی می‌كرد. به همین جهت هنگام ذبح قربانی می‌فرمود: از گوشت آن برای دوستان خدیجه نیز ببرید؛ چرا كه «إنّی لَأُحِبُّ حَبیبَها؛ من دوستان خدیجه را نیز دوست می‌دارم.[ ]»
و نیز روایت شده روزی پیرزنی بر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله وارد شد، پیامبر او را مورد لطف و مهربانی قرار داد، پس از رفتن او عائشه علت آن همه لطف را جویا شد، حضرت فرمود: این بانو در زمان خدیجه بر من وارد می‌شد.[ ]
آری آنهایی كه در راه خدا قدم برداشتند و تلاش خود را در مسیر او قرار دادند، هرگز از یادها و خاطره‌ها نمی‌روند.


هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق


ثبت است بر جریده عالم دوام ما


به همین جهت به اعتراف عائشه، هرگز پیامبر اكرم از یاد خدیجه و گفتن مدح او خسته نشد. «قالَتْ: كانَ رَسولُ اللهِ إذا ذَكَرَ خَدیجَةَ لَمْ یَسْأَمْ مِنْ ثَناءٍ عَلَیْها وَاسْتِغْفارٍ لها؛ عائشه گفت: رسول خدا همیشه این گونه بود كه هرگاه خدیجه را یاد می‌كرد، از گفتن ثنای او و استغفار برای او خسته نمی‌شد.»[ ]

منبع : راسخون

مختصری از زندگانی حضرت خدیجه(س)

در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اهلا و سهلا بضیوف الرحمن

 

اللهم رب شهر رمضان

ماه رمضان، ماه تقرب به خدا

 مطلب اول اينكه درباره ماه مبارك رمضان اهل معرفت اين تعبير را دارند كه این ماه، دار ضیافت الهی و يكي از منازل سالکين إلي‌الله است. «سلوك إلي‌الله» يعني سير معنوي روح به سوي خدا و تقرّب به او كه البته این سیر و این تقرّب، داراي درجات و مراتب است.

منازل سير و سلوك به سوي خدا

گام اوّل، تجليه

اين سير و سلوك چهار قدم دارد؛ اهل معرفت از قدم اوّل تعبير مي‌كنند به «تجليه»، يعني آراستن ظاهر به آداب شرع و عمل كردن به دستورات شارع مقدس در اين ماه مبارك رمضان؛ یعنی همين روزه گرفتن و آداب ظاهريه. پس گام اول، قدم اول تجليه است.

گام دوم، تخليه

گام دوم و قدم دوم در اين سير «تخليه» است. تخلیه پيراستن است نه آراستن؛ پيراستن باطن از رذائل اخلاقي و چه بسا پاك كردن و منزه كردن نفس از آثار آثام ـ‌يعني سيئات و گناهان‌ـ است. چه بسا اولين دعايي كه نسبت به اولين روز ماه مبارك رمضان وارد شده که شخص روزه‌دار مي‌خواند، اشاره به همين مسأله تخليه دارد. چون خود را تجليه كرده، يعني روزه گرفته و به آداب ظاهريه عمل كرده است و حالا از خدا مي‌خواهد كه او باطنش را از اين آثار پيرايش كند.

لذا در روز اول ماه مبارك رمضان اين دعا را می‌خوانيم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِيَامِي فِیهِ صِيَامَ الصَّائِمِينَ وَ قِيَامِي قِيَامَ الْقَائِمِينَ وَ نَبِّهْنِي فِيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِينَ وَ هَبْ لِي جُرْمِي يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ وَ اعْفُ عَنِّي يَا عَافِياً عَنِ الْمُجْرمِينَ». این دعا به همین قدم دوم، یعنی تخلیه اشاره دارد.

گام سوم، تحليه

گام سوم كه از آن تعبير به «تحليه» مي‌كنند، اين است كه انسان روح را به صفات ملكوتيه كماليه آرايش دهد و خودش را متخلِّق به اخلاق الهيّه كند، كه اين هم داراي مراتبي است.

گام چهارم، فناء في الله

گام چهارم مرحله‌ای است كه اهل معرفت از آن به «فناء في‌الله تعالي» تعبير مي‌كنند و مرادشان اين است كه روح سالك يعني همان شخصي كه سير معنوي مي‌كند، از إنّيّت در شهود حق فاني شود؛ چه در رابطه با فعلش، چه صفتش و چه ذاتش. اين تعبير را به كار مي­برند كه فناء في الله عبارت است از: «فاني شدن روح از إنّيّت در شهود حق». از نظر مسير معنوي، اين آخرين منزل سير و سلوك است.

 

ماه رمضان، ماه نزول قرآن و صعود انسان

اما مطلب دوم؛ ماه مبارك رمضان اينطور است كه هم ماه «نزول» است و هم ماه «صعود» است. اينکه ماه نزول است را شما خوب مي‌توانيد بفهميد؛ چون در قرآن و در دعاهاي ماه مبارك رمضان مطرح است كه كلام الهي-قرآن كريم- در این ماه، از مصدر وحي بر نبي مكرم اسلام (ص) نازل مي‌شود كه خداوند به وسيله­ي همان كلمات، انسان‌ها را در جميع ابعاد پرورش مي­دهد و مي‌سازد. در سوره دخان می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ»[3] و در سوره قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْرِ».[4] در سوره بقره هم می‌فرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ».[5]

«قوس نزول» در ماه مبارك

همین تعبیر در دعاي روزانه ماه رمضان هم هست. در اكثر دعاهاي ماه رمضان به اين «قوس نزولي» اشاره شده است كه ماه مبارك رمضان، ماه نزول كلام الهي است. به تعبير ديگر، ماه رمضان ماه سخن گفتن ربّ است با عبدش؛ یعنی ماهي است كه ربّ، براي ساختن عبدش و راهنمايي او به سوي قربِ خويش، با او سخن مي‌گويد و سخن گفته است.

بنابر این قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد و به تعبير اهلش به صورت «جُملةً واحده» -به طور كلي و يك­پارچه- در شب قدر، بر قلب پيغمبر اكرم (ص) فرود آمد. این همان قوس نزولی این ماه است. تا اينجای مطلب شبهه‌اي نيست؛ اين آيات قرآن است و اين هم دعا‌هايي كه شما در ماه رمضان مي‌بينيد و این مطلب در همه آن‌ها هست.

«قوس صعود» در اين ماه

اما ماه مبارك رمضان همچنين ماه صعود است؛ يعني چه؟ درست برعكس آن «قوس نزولي» که گفتيم، اينجا «قوس صعودي» مطرح است. یعنی این ماه، ماه كلام عبد با ربّ است. بله، در همه اوقات عبد مي‌تواند با ربّ خودش سخن بگويد، ولي يك موقعيت خاصي هست كه اين سخن گفتن، از نظر سازندگي، بُرد بيشتري پیدا می‌کند.

دعا، الهام خدا است

در اينجا يك بحث مطرح مي‌شود و آن بحث اين است كه عبد در چه قالبي می‌تواند با ربّ خود سخن بگوید. اين را بدانيد که اين هم در ارتباط با ربّ است. یعنی خودِ ربّ به اولياء خود الهام مي‌كند و اولیاء الهی آن الهامات را در قالب خاصي مي‌ريزند و نحوه سخن گفتن با ربّ را به عبد مي‌آموزند كه «چگونه با ربّ خودت حرف بزن!» همانطور که او با تو حرف زده است، تو هم با او حرف بزن؛ اما اينگونه که به تو می‌آموزیم با او حرف بزن.

قرآن خطاب به تو است؛ نمی‌خواهی پاسخ دهی!؟

خدا در ماه مبارك رمضان با تو صحبت كرده و كلامش را بر پيغمبر فرو فرستاده و پیغمبر هم قرآن را به شما تحويل داده و گفته است كه اين‌ها حرف‌هايي است كه خدا با شما زده است. خدا در این خطاب‌هایی که در قرآن هست، مثل «يا أَيُّهَا النَّاس‏» و «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»، دارد حرف مي‌زند و به من و تو خطاب مي‌كند. قرآن را نگاه كن؛ از اول تا آخر او دارد با تو حرف مي‌زند. خوب، تو نمي‌خواهي جوابش را بدهي؟ او در ماه مبارك رمضان با تو سخن گفته است، تو هم بايد در همين ماه با او سخن بگويي؛ هم قوس نزول است و هم قوس صعود. ماه رمضان ماه كلام ربّ و عبد است. لذا شما اگر به رواياتی كه در باب ماه مبارك رمضان وارد شده است، مراجعه كنيد، همين مطلب را مي‌بينيد.

سفارش به «زياد دعا كردن» در اين ماه

من حالا يكي دو تا روايت مي‌‌خوانم که اصل اين روايات در فروع كافياست ولي من از وسائل‌الشیعهنقل مي‌کنم. روایت از امام صادق (ع) است که «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَu عَلَيْكُمْ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ بِكَثْرَةِ الِاسْتِغْفَارِ وَ الدُّعَاء»؛[6] یعنی علیu فرمود: «بر شما باد در ماه رمضان، به کثرت دعا و استغفار».

در روايت ديگر آمده است: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ إِذَا كَانَ شَهْرُ رَمَضَانَ لَمْ يَتَكَلَّمْ إِلَّا بِالدُّعَاءِ»؛[7] یعنی حضرت امام سجاد (ع) در ماه مبارک رمضان اصلاً صحبت نمي‌كرد، مگر اینکه تمام جملاتي كه از ايشان صادر مي‌شد مضامين دعايي داشت. ما در این زمینه روايات بسیاری داريم. بنابر این آنچه كه در ماه مبارك رمضان وظيفه عبد است، سخن گفتن با ربّ خود است.

«تجليه، تخليه و تحليه» زمينه‌ساز سخن گفتن بنده با خدا

در باب ماه مبارك رمضان روايات زيادی داريم كه ناظر به آن مطلب اول، یعنی بحث مراحل سیر و سلوک است. از نظر ظاهری كه خودت را آراسته كرده‌اي به همين آداب ظاهري و دهانمان را از خوردن و آشاميدن بسته‌ايم. اين همان قدم اوّل یعنی تجليه است؛ اما آنچه مهم است گام‌های دوم و سوم، یعنی تخلیه و تحلیه است. اين‌ها است که زمينه را فراهم مي‌كند براي اينكه بتواني با خداي خودت حرف بزني. از الطاف الهيه اين بوده كه آنچه كه مايحتاج عبد است تا بتواند با خداي خودش حرف بزند، آنها را پيشاپيش خودش عنايت كرده است.

از بقیه نکات در ادامه مطلب بهرمند شویم

 

ادامه نوشته

بدرقه و استقبال

 

  حضرت امام صادق علیه السلام 

 هر کس سه روز از آخر ماه شعبان را روزه بگیرد

 و به ماه مبارک رمضان متصل سازد،خداوند متعال

 ثواب روزۀ دو ماه متوالی را برای او بنویسد.

 --------------

  اباالصلت هروی می گوید: جمعۀ آخر ماه شعبان خدمت

حضرت امام رضا علیه السلام

 رسیدم.حضرت فرمود:

ای اباصلت!

اکثر ماه شعبان رفت و امروز جمعۀ آخر ماه است،

 پس تقصیرها و کوتاهی های گذشته رادر بقیّۀ این ماه جبران کن،

و به آنچه برای تو سودمند است روی آور؛

 بسیار دعا کن و استغفار نما و قرآن را بسیار تلاوت کن

و از گناهان خود توبه نما،

 تا وقتی که ماه رمضان داخل می شود،

خود را برای خدا خالص ساخته باشی و هر دِین و امانتی بر عهده داری، ادا کن

 و کینۀ هر کس که در دل داری بیرون نما

و گناهانی را که انجام می دادی ترک کن و از خدا بترس

 و در امور پنهان و آشکار خود بر خدا توکل نما،

 که هر کس بر خدا توکل کند،خداوند امور او را کفایت می نماید،

و در بقیۀ این ماه این دعا را بسیار بخوان: 

اَللّهُمَّ اِن لَم تَکُن غَفَرتَ لَنا فیما مَضی مِن شَعبانَ ،

 فَاغفِر لَنا فیما بَقِیَ مِنهُ. 

حضرت امام رضا علیه السلام

در ادامه فرمود: خداوند به احترام و عظمت ماه مبارک رمضان ،

 بنده های بسیاری را در ماه شعبان از آتش جهنم آزاد می گراند.

 --------------

 التماس دعا

در شعبان از همه گناهانت توبه کن

 

آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی

 

رُوِيَ عَنْ ابی الحَسن الرِّضا(عليه السلام) قال:

قال رسُول الله (صلّي الله عليه و آله وسلّم):


رَجَبٌ شَهْرُ اللَّهِ الْأَصَبُّ وَ شَهْرُ شَعْبَانَ تَتَشَعَّبُ فِيهِ الْخَيْرَاتُ

وَ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ تُغَلُّ الْمَرَدَةُ مِنَ الشَّيَاطِينِ

 وَ يُغْفَرُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ لِسَبْعِينَ أَلْفاً.


ترجمه حدیث:

 از حضرت علی بن موسی‏الرضا (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: پیغمبر اکرم(صلّي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم) فرموده است ماه رجب ماه خداوند است كه رحمت الهي در آن ريزش مي‌كند؛ و ماه شعبان ماهي است كه در آن خيرات منشعب و پراكنده می‌شود و شيوع می‌يابد؛ و در روز اوّل ماه رمضان شياطين در غل و زنجير كشيده مي‌شوند و در هر شب ماه مبارك رمضان هفتاد هزار نفر از بندگان (گناهکار) خدا آمرزيده مي‌شوند.

شرح حدیث:

 امام هشتم (علیه السلام) از رسول خدا نقل کردند که آن حضرت فرمودند: ماه رجب ماه خدا است، كه در آن رحمت الهي بر بندگانش ريزش مي‌كند. و ماه شعبان ماهي است كه خيرات در آن پراكنده مي‏شود. و در اوّلين روز ماه مبارك رمضان، گمراه‏كنندگان از شياطين ‌به غل و زنجیر بسته مي‌شوند. مغلول كردن يعني قفل زدن. خداوند گمراه‏كنندگان از شياطين را مهار مي‌كند. يعني خداوند جلوي مانع ایجاد کردن شیاطین را در ماه مبارك رمضان مي‌گيرد. اين برای روز بود. در شب چطور؟ خداوند هر شب هفتاد هزار نفر را مورد آمرزش قرار مي‌دهد.

اين سه ماه رجب، ‌شعبان و ‌رمضان مورد عنايت الهي هستند. به حسب ظاهر ما در آخرين لحظات ماه شعبان هستيم. روايت معروف دیگری از امام هشتم(عليه‏السلام) است  كه دارد اباصلت در آخرین جمعه ماه شعبان، مي‌رود خدمت حضرت امام رضا(علیه السلام). حضرت ابتدا به او مي‌فرمايد: اى اباصلت ماه شعبان بيشترش گذشت و اين جمعه آخر آن است، پس آنچه از اعمال خير كه در اين ماه در انجام آن كوتاهى كرده‏اى در اين چند روزى كه باقى مانده تدارك كن، و بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفيد است و ترك آنچه براى تو فایده‏اى ندارد، و دعا و استغفار و تلاوت قرآن را افزون كن، و از گناهان و نافرماني‌هايت به‏سوى خدا بازگرد و توبه نما، تا اين ماه خدا به تو رو كرده باشد در حالى كه تو با خدايت- عزّوجلّ- اخلاص ورزيده باشى، و امانتى بر گردن خود باقى مگذار مگر آنكه آن را ادا كنى، و نيز در دلت كينه هيچ مؤمنى نباشد مگر اينكه آن را از دل بيرون كنى، و هيچ گناهى را كه مرتكب بوده‏اى وامگذار مگر آنكه آن را رها كرده و از آن دورى گزينى، و از خداوند پروا داشته باش، و در امور نهان و آشكارت بر او توكّل و اعتماد كن، و هر كس بر خدا توكّل كند همانا خداوند او را كافى است، زيرا خداوند كار خود را به انجام می‌رساند، و براى هر چيز اندازه‏اى قرار داده است، و در باقي‏مانده اين ماه زياد اين ذكر را بگو:

 «اللّهم إن لم تكن قد غفرت لنا في ما مضى من شعبان فاغفر لنا فيما بقي منه».

 (يعنى: پروردگارا! اگر تاكنون در اين ماه ما را نبخشيده‏اى، پس از تو مي-خواهيم كه در باقيمانده اين ماه ما را ببخشى و بيامرزى). زيرا خداوند تبارك و تعالى در اين ماه مردم بسيارى را به جهت احترام ماه مبارك رمضان از آتش آزاد مى‏كند.


حضرت به او گوش‏زد می‌کند که اين ماه شعبان این همه بركات داشت، و چه بسا تو از آن غفلت كرده باشي. بيا از بقيه‏اي كه از ماه شعبان مانده است استفاده كن. در مابقي ماه شعبان كوتاهی‏ات را جبران كن. بعد هم فرموده:

 «وَ أَكْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ»

. دعا، استغفار و تلاوت قرآن را زیاد انجام بده. اين هماني است كه پيغمبر اكرم فرمود:

«وَ شَهْرُ شَعْبَانَ تَتَشَعَّبُ فِيهِ الْخَيْرَاتُ»؛

خدا خيرات را در ماه شعبان براي امتش پراكنده مي‌كند. بیا فکر کن ببین در این ماه چه‏قدر از این خیرات نصیب تو شده است؟ من حرفم اين است.

امام هشتم(علیه‏السلام) مي‌گويد خيلي از خیرات را از دست دادي؛

 پس بيا در اين بقيه ماه شعبان جبران كن.


دست آخر هم ‌مي‌فرمايد زياد اين دعا را در مابقی ماه شعبان زیاد بگو:

«اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ»؛

خدايا اگر در آنچه از ماه شعبان گذشت من را مورد مغفرتت قرار ندادي، ‌در اين مابقي‏اش من را مورد آمرزش قرار بده. چرا باید این کار را بکنی؟ براي اينكه خودت را خالص كني، ‌پاك كني، ‌تر و تميز كني؛ چون مي خواهي وارد بشوي در ماه رمضان. ماه رمضان ماه ضيافت الهي است. خدا تو را دعوتت كرده، ‌مي‌خواهي بروي سر سفره‏اش بنشيني، ‌پس خودت را تطهیر كن.

انسان وقتی مي‌خواهد برود مهماني چه‏كار مي‌كند؟ خودش را تر و تميز مي‌كند. اینجا ميزبان خداست،‌ ميهمان عبد است. باید عبد تطهير و تزكيه کند. و آن تزكيه هم، ‌تزكيه نفس و دروني است. در این روايت هم امام هشتم (علیه السلام) فرمود كه اگر عداوتي از كسي در دلت هست بيرون كن. همه اينها جنبه‌هاي دروني دارد. لذا مي‌خواستم به دوستان سفارش كنم، اين چند لحظه‏اي كه از ماه شعبان باقی مانده اين دعا را زياد تكرار كنيد.

 همين‏طور که داري از اینجا مي‌روي بر این ذکر مداومت کن و بگو:

 «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ».

 تا شب نشده این را پشت سر هم بگو. شايد ان‏شاءالله خدا عنايتي كند و با يك روح باصفا و تطهير شده و تزکیه شده، وارد ماه مبارك رمضان شوی.