درجستجوی حیات-خوش به حال شهدا
(( لبیک)) گفته ای، و با محبوب عشقبازی می کنی.
اما یاد عده ای در ذهنت بیدار می شود.
غبطه می خوری به حال شهداء ، آنهایی که عاشقانه به سوی محبوب پر گشوده اند.
آنهایی که جسم و روح را هر دو باهم تقدیم خدا کرده اند.
آنهایی که "عند ربهم یرزقون" هستند.
آنهایی که نماز عشق را با وضوی خون خواندند.
آنهایی که ذکر لب هایشان حسین، حسین بود و با ذکر حسین جان دادند.
تو یک لحظه داری عشقبازی می کنی،لیاقتت همین است
اما خوشا آنان که دائم در نمازند.
خوشا آنانی که با لباس رزم احرام بستند.
غسل خون کردند.
و باسیمایی نورانی به وصال رسیدند.
آنانی که لیلی ، مجنونشان شد.
و مجنون حسین بودند.
آنهایی که رفتند
... نه برای من ، نه برای تو، نه برای خاک، نه برای وطن، نه برای خانواده و نه...
همه اینها به کنار، برای وصال معشوق رفتند
آنهایی که عارفانه زیستند.
مردانه جنگیدند
و عاشقانه کشته شدند.
راستی که چه زیباست شهادت
خوش به حالت علیرضا رستمی، محمد گودرزی، محمد عاشوری و خوش به حالتان همه شهداء
.....
لباس احرام بر تن داری مانند کودکی هستی که دوباره متولد شده است، اما هنوز جانی در بدن ندارد، ضعفی بر وجودت غالب شده است.
می دانی دعا در این لحظه مقبول است
دست به دعا بر می داری
و این گونه دعا می کنی:" اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک"
به راستی که چه زیبا می شود ، اگر برات شهادت در رکاب مهدی(عج) را اینجا از خدا بگیری
صفوف نماز بر پا شده
بدنت می لرزد، سر نماز گریه می کنی، عجب نماز جماعت زیبایی است، همه یکرنگ شده اند و آماده پرواز
واینک نماز پایان یافته و همه عشاق مانند سیلی زیبا به سوی اتوبوس ها می دوند تا از آنجا راهی خانه خدا شوند.
فوج جوانان سپید پوش را می بینی
و به یکباره به یاد یک صحنه می افتی و این گونه دعا می کنی
" خدایا به ما توفیق ده، در خیل جوانانی باشیم که برای یاری مهدی(عج) فاطمه، به سوی خانه تو روان خواهند شد"