دلم برای فرزین و حرفهایش تنگ شده ...

هو المحبوب
فرزین را به خاطر داری ؟
فرزین را با شیرینی و حلاوت صحبتش می شناسیم ...
فرزین را با خلوص در رفتار و کردارش می شناسیم ...
فرزین حتی حرف زدن روزمره اش بوی قرآن می داد...
راستی یادت هست اعداد را چگونه تلفظ می کرد...
راهکارهای معنوی و فرهنگی اش هنوز هم که هنوزه راهگشای گره های کور و سفت
مجموعه های فرهنگی ست...
فرزین دوستان زیادی داشت ، دسته دسته دوستانش باهم فرق میکردند...
بعضی ها که برکه وجودی شان با فرزین یکی بود ، بعضی ها حرفهایش را میشنیدند ، بعضی ها به
حرفهایش عمل میکردند و بعضی ها هم ...
عده ای پشت فرزین سنگر گرفتند و فرزین هم بی میل نیود که تیر و ترکش ها به او بخورد
اما وقتی رفت البته زیر تابوت را محکم گرفتند ولی چند روز نگذشت که همه جا گفتند فرزین گوش
مفت میخواست که ...
فرزین و فرزین ها کجایند وما چگونه ایم...
بعضی از حرفهای فرزین را باید با آب طلا نوشت ...
پیش بینی هایی که میکرد ، مشاوره هایی که میداد ، سراسر بوی خدا و اهل بیت(علیهم السلام)
می داد و بس...
ای زندگی ام به فدای آن صندلی چرخدارت که در این دنیای کثیف که همه به فکر ماشین های آهنی
آخرین مدلند ، تو با تکیه بر آن هفت آسمان را طی کردی به محبوبت رسیدی!
یاد آخرین باری که به حضورش رسیدم به خیر ؛ در بیمارستان ساسان تهران با یکی از دوستانم..
مشغول نماز بود اما چه عاشقانه ... چه نگاه گرم و گیرایی ...
دلم برایت تنگ شده بسیجی دلاور ...
آه رفیق در این کوره راه گم شده ام و غریب مانده ام ...
مثل همیشه دعایم کن ...
محترق الشهداء - حمزه اسماعیلی
چون موج سربه سینه هر صخره میزنم